به نام خداوند بخشنده مهربان‏

حمد مخصوص خدائى است که این کتاب آسمانى را بر بنده برگزیده‏اش نازل کرد و هیچگونه کژى در آن قرار نداد.

کتابى که ثابت و مستقیم و نگهبان کتب دیگر است تا بدکاران را از عذاب شدید او بترساند و مؤمنان را که عمل صالح انجام مى‏دهند بشارت دهد که پاداش نیکوئى براى آنهاست.

همان بهشت برین که جاودانه در آن خواهند ماند.

و همچنین آنها را که گفتند: خداوند فرزندى براى خود انتخاب کرده انذار کن و بترسان.  نه آنها و نه پدرانشان هرگز به این سخن یقین ندارند و سخن بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود، آنها مسلّما دروغ مى‏گویند. )1تا5)

«زمین مکانى است براى آزمایش»

اى رسول ما، گوئى مى‏خواهى از اینکه مشرکان و کفار ایمان نمى‏آورند خود را از غصه و اندوه به هلاکت برسانى، بدان که ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازمائیم کدامینشان بهتر عمل مى‏کنند. ولى این زرق و برقها پایدار نیست‏ و ما سرانجام قشر روى زمین را خاک بى‏گیاهى قرار مى‏دهیم. (6تا8)

«ماجراى اصحاب کهف»

اى پیامبر، آیا گمان کردى که اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟ آن زمان که این گروه جوانان و دلیر مردان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا ما را از سوى خودت رحمتى کن و راه نجاتى براى ما فراهم ساز.

ما خواب را بر آنها مستولى کردیم و آنها سالها در خواب بودند، سپس آنها را برانگیختیم تا آشکار گردد کدامیک از آن دو گروه بهتر مدت خواب خود را حساب کرده‏اند.

و اینک داستان آنها را به حق براى تو بازگو مى‏کنیم، آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم‏ ما دلهاى آنها را محکم ساختیم در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز غیر او معبودى را نمى‏پرستیم که اگر چنین کنیم سخنى به گزاف گفته‏ایم‏ این قوم ما معبودهایى جز خدا انتخاب کردند چرا آنها دلیل آشکارى بر این معبودان نمى‏آورند چه کسى ظالم‏تر از آنکس است که به خدا دروغ مى‏بندد. و خداوند به آنان گفت هنگامى که از آنها و از آنچه جز خدا مى‏پرستند کناره‏گیرى کردید به غار پناهنده شوید که پروردگارتان سایه رحمتش را بر سر شما مى‏گستراند و راه آسایش و نجات را برویتان مى‏گشاید و چون در غار به خواب فرو رفتند اگر به غار توجه مى‏کردى خورشید را مى‏دیدى که به هنگام طلوع به طرف راست غار آنها متمایل مى‏گردد و به هنگام غروب به طرف چپ و آنها در محل وسیعى از غار قرار داشتند، این از آیات خداست، هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست و هر کس را گمراه کند هرگز ولى و راهنمائى براى او نخواهى یافت.

اگر به آنها نگاه مى‏کردى مى‏پنداشتى بیدارند در حالى که در خواب فرو رفته بودند و ما آنها را به سمت راست و چپ مى‏گرداندیم تا بدنشان سالم بماند و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود و اگر به آنها نگاه مى‏کردى فرار مى‏نمودى و سرتاپاى تو از ترس و وحشت پر مى‏شد.

پس از سالها آنها را از خواب برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند، یکى از آنها گفت:

چه مدت خوابیدید؟ آنها گفتند: یکروز یا بخشى از یکروز و چون درست نتوانستند مدت خوابشان را بدانند گفتند: پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است، اکنون یک نفر را با این سکه‏اى که دارید به شهر بفرستید تا بنگرد کدامین نفر از آنها غذاى پاکترى دارند و از آن مقدارى براى روزى شما بیاورد اما باید نهایت دقت را بخرج دهد و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد.

چون اگر از جاى شما آگاه شوند سنگسارتان مى‏کنند و یا شما را به آئین خویش باز مى‏گردانند و در آن صورت هرگز روى رستگارى را نخواهید دید. و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم تا بدانند وعده رستاخیز خداوند حق است و در پایان جهان و قیامت شکى نیست.

آنها پس از بیدارى، آخرت را برگزیدند و ما هم آنها را میراندیم و مردم در این مورد با هم نزاع مى‏کردند، گروهى مى‏گفتند بنائى بر غار بسازید تا براى همیشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگوئید که پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند گفتند: ما مسجدى در کنار مدفن آنها مى‏سازیم تا خاطره آنها فراموش نشود.

گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگ آنها بود و گروهى مى‏گویند پنج نفر بودند که ششمین آنها سگشان بود، همه اینها سخنانى بدون دلیل است و گروهى مى‏گویند: آنها هفت نفر بودند و هشتمین‏شان سگ آنها بود، بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است جز گروه کمى تعداد آنها را نمى‏دانند، بنابر این درباره آنها جز با دلیل سخن مگوى و از هیچکس پیرامون آن سؤال منما.

هرگز نگو: من فردا کارى انجام مى‏دهم، مگر اینکه خدا بخواهد و هرگاه فراموش کردى جبران نما و پروردگارت را بخاطر بیاور و بگو: امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند.

بدان که آنها در غار سیصد سال درنگ کردند و نه سال دیگر نیز بر آن افزودند.

بگو:

خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است غیب آسمانها و زمین از آن اوست و براستى چه بینا و چه شنوا است؟ آنها هیچ ولى و سرپرستى جز او ندارند و هیچکس در حکم او شریک نیست. آ نچه از کتاب پروردگارت بتو وحى شده تلاوت کن هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمى‏سازد و ملجاء و پناهگاهى جز او نمى‏یابى. (9تا27)

«دوزخیان و بهشتیان»

اى رسول ما، با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند و تنها ذات او را مى‏طلبند، هرگز چشمهاى خود را بخاطر زینتهاى دنیا از آنها برمگیر و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساخته‏ایم اطاعت مکن، همانها که پیروى هواى نفس کردند، و کارهایشان افراطى است.

بگو: این قرآن حق است از سوى پروردگارتان، هر کس مى‏خواهد ایمان بیاورد و این حقیقت را بپذیرد و هر کس مى‏خواهد کافر گردد، ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ایم که سراپرده‏اش آنها را از هر سو احاطه کرده است، و اگر تقاضاى آب کنند براى آنها آبى مى‏آورند همچون فلز گداخته که صورتها را بریان مى‏کند چه بد نوشیدنى است و چه بد محل اجتماعى؟ مسلّما کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد.

آنها کسانى هستند که بهشت جاودان از آنشان است، باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جارى است، در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته شده‏اند و لباسهاى فاخرى برنگ سبز از حریر نازک و ضخیم در بر مى‏کنند در حالى که بر تختها تکیه کرده‏اند، چه پاداش خوبى و چه جمع نیکویى. (28تا31)

«مستکبران و مستضعفان»

اى پیامبر، براى مردم مثالى همچون ماجراى آن دو مرد را که براى یکى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و در گرداگرد آن درختان نخل و در میان این دو، زراعت پر برکت قرار دادیم بیان کن.

هر دو باغ، میوه آورده بودند و چیزى فرو گذار نکرده و بسیار پر ثمر بودند و میان آنها دو نهر بزرگى از زمین بیرون فرستادیم، و صاحب این باغ در آمد قابل ملاحظه‏اى داشت.

به همین جهت به دوستش در حالى که به گفتگو برخاسته بود چنین گفت:

من از نظر ثروت از تو برترم و نفراتم نیرومندتر است. و در حالى که به خود ستم مى‏کرد در باغش گام نهاد و گفت: من گمان نمى‏کنم هرگز این باغ فانى و نابود شود.

و باور نمى‏کنم قیامت برپا گردد و اگر به سوى پروردگارم باز گردم و قیامتى در کار باشد جایگاهى بهتر از اینجا خواهم یافت.

دوست با ایمانش در حالى که با او به گفتگو پرداخته بود گفت: آیا به خدایى که تو را از خاک و سپس از نطفه و بعد از آن تو را مرد کاملى قرار داد کافر شدى؟ ولى من کسى هستم که (اللّه) پروردگار من است و هیچکس را شریک پروردگارم قرار نمى‏دهم‏ تو چرا هنگامى که وارد باغ شدى نگفتى این نعمتى است که خدا خواسته، و هیچ نیرویى جز از ناحیه او نیست، و اینکه مى‏بینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم مطلب مهمى نیست.

شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد. و مجازات حساب شده‏اى از آسمان بر باغ تو فرو فرستد آنچنانکه آن را به زمین بى‏گیاه لغزنده‏اى تبدیل کند.و یا آب آن در اعماق زمینى فرو رود آنچنانکه هرگز قدرت جستجوى آن را نداشته باشى.

سرانجام، عذاب الهى فرا رسید و تمام میوه‏هاى آن باغ نابود شد، او مرتبا دستهاى خود را بخاطر هزینه‏هایى که در آن صرف کرده بود بهم مى‏مالید، در حالى که تمام باغ بر پایه‏ها فرو ریخته بود و مى‏گفت: اى کاش کسى را شریک پروردگارم قرار نداده بودم.

او گروهى غیر از خدا نداشت تا او را یارى کنند و نمى‏توانست از خویشتن یارى گیرد.

در این هنگام ثابت شد که ولایت و قدرت از آن خداوند حق است اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را براى مطیعان دارد.(32تا44)

«زندگى و مرگ در دنیا»

اى رسول ما، زندگى دنیا را براى آنها به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مى‏فرستیم و به وسیله آن، گیاهان زمینى سر سبز و در هم فرو مى‏روند، اما بعد از مدتى مى‏خشکد و بادها آنها را بهر سو پراکنده مى‏کنند و خداوند بر هر چیز تواناست. مال و فرزندان، زینت حیات دنیا هستند و باقیات صالحات ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امید بخش‏تر است. (45تا46)

«کتاب اعمال در قیامت»

اى رسول ما، بخاطر بیاور روزى را که کوهها را به حرکت درآوریم، و زمین را آشکار مسطح مى‏بینى و همه آنها را محشور مى‏کنیم و احدى را فرو گذار نخواهیم کرد.

آنها همه در یک صف به پروردگارت عرضه مى‏شوند و به آنها گفته مى‏شود شما همگى نزد ما آمدید آنگونه که در آغاز شما را آفریدیم اما شما گمان کردید ما موعدى برایتان قرار نخواهیم داد.

و کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست در آنجا گذارده مى‏شود، اما گنهکاران را مى‏بینى که از آنچه در آن است ترسان و متوحشند و مى‏گویند:

اى واى بر ما این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست مگر اینکه آن را شماره کرده است. و همه اعمال خود را حاضر مى‏بینند و پروردگارتان به احدى ظلم نمى‏کند. (47تا49)

«شیاطین را اولیاى خود قرار ندهید»

به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید، آنها همگى سجده کردند جز ابلیس، او از جن بود. سپس از فرمان پروردگارش خارج شد آیا با اینحال او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مى‏کنید در حالى که دشمن شما هستند؟ اینها چه جانشینهاى بدى براى ظالمان مى‏باشند.

من در هنگام آفرینش آسمانها و زمین و حتى آفرینش نوع خودشان آنها را حاضر نساختم که گواه و شاهد باشند و یا در آفرینش سهمى داشته باشند و اگر من در آفرینش موجودات نیازمند به کمک بودم هرگز گمراه کنندگان را دستیار و مددکار خود قرار نمى‏دادم.

بخاطر بیاورید روزى را که خدا مى‏گوید: شریکانى را که براى من مى‏پنداشتید صدا بزنید تا به کمک شما بشتابند ولى هر چه آنها را مى‏خوانند جوابشان نمى‏دهند و ما در میان این دو گروه، کانون و مرکز هلاکتى قرار داده‏ایم‏ و این گنهکاران آتش دوزخ را مى‏بینند و یقین مى‏کنند که بر آتش افکنده مى‏شوند و هم آتش آنها را در بر مى‏گیرد و هیچگونه راه گریزى از آن نخواهند یافت. ما در این قرآن هرگونه مثلى را براى مردم بیان کرده‏ایم ولى انسان بیش از هر چیز به جدل مى‏پردازد.

تنها مانع انسانها از اینکه هنگامیکه هدایت به سراغشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان تقاضاى آمرزش کنند این بود که در انتظار سرنوشت پیشینیان بودند تا مجازات آنها دامان آنان نیز بگیرد و یا عذاب الهى را در برابر چشم خود مشاهده کنند آن وقت ایمان بیاورند.

ما پیامبران را جز براى بشارت و انذار نمى‏فرستیم، اما کافران همواره مجادله به باطل مى‏کنند تا به گمان خود حق را از میان بردارند و آیات ما و مجازاتهایى را که به آنها وعده داده شده است به باد مسخره بگیرند. (50تا56)

«خداوند در مجازات عجله نمى‏کند»

چه کسى ستمکارتر است از آنها که به هنگام یادآورى آیات پروردگارشان از آن روى مى‏گردانند و آنچه را با دست خود انجام داده فراموش مى‏کنند، ما بر دلهایشان پرده افکنده‏ایم تا نفهمند و در گوشهایشان سنگینى قرار داده‏ایم تا صداى حق را نشنوند و لذا اگر آنها را بسوى هدایت بخوانى هرگز هدایت نمى‏شوند.

و پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است، اگر مى‏خواست آنها را به اعمالشان مجازات کند هر چه زودتر عذاب براى آنها مى‏فرستاد ولى براى آنها موعدى است که با فرا رسیدنش راه فرارى نخواهند داشت.

این شهرها و آبادیهاى ویران شده را که مشاهده مى‏کنید ما آنها را به هنگامى که ستم کرده‏اند هلاک کردیم و در عین حال براى هلاکتشان موعدى قرار دادیم. (57تا59)

«ماجراى موسى و حضر»

اى پیامبر، بخوان براى مردم هنگامى که موسى به دوست خود گفت: من دست از جستجو و تلاش بر نمى‏دارم تا به مجمع البحرین آنجا که دو دریا به هم برخورد مى‏کند برسم هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم.

هنگامى که به مجمع البحرین رسیدند ماهى خود را که براى تغذیه همراه داشتند فراموش کردند و ماهى دوباره جان گرفت و راه خود را در پیش گرفت و رفت. هنگامى که از آنجا گذشتند موسى به یار همسفرش گفت: غذاى ما را بیاور که از این سفر سخت خسته شده‏ایم.

او گفت: بخاطر دارى هنگامى که ما به کنار آن صخره پناه بردیم و استراحت کردیم من در آنجا فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد و ماهى به طرز شگفت‏انگیزى راه خود را در پیش گرفت.

موسى گفت: این همانجاست که ما مى‏خواستیم و آنها در حالیکه جاى قدمهاى خود را دنبال مى‏کردند باز گشتند.

در آنجا، بنده‏اى از بندگان ما را یافتند که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوى خود علم فراوانى به او تعلیم داده بودیم.

موسى به او گفت: آیا اجازه مى‏دهى من با تو همسفر شوم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى؟ خضر گفت: تو هرگز نمى‏توانى با من شکیبائى کنى.

و چگونه مى‏توانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟ موسى گفت: انشاء اللّه مرا شکیبا خواهى یافت، و در هیچ کارى مخالفت فرمان تو نخواهم کرد.

خضر گفت: پس اگر مى‏خواهى به دنبال من بیائى از هیچ چیز سئوال مکن تا خودم آن را به موقع به تو باز گویم.

آنها به راه افتادند تا اینکه سوار کشتى شدند و او کشتى را سوراخ کرد، موسى گفت:

آیا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى، راستى چه کار بدى انجام دادى؟ خضر گفت: نگفتم تو هرگز نمى‏توانى با من شکیبائى کنى؟ موسى گفت: مرا بخاطر این فراموشکارى مؤاخذه مکن و بر من بخاطر این امر سخت مگیر.

باز به راه خود ادامه دادند تا اینکه کودکى را دیدند و خضر آن کودک را کشت.

موسى گفت: آیا انسان پاکى را بى‏آنکه قتلى کرده باشد کشتى؟ به راستى کار منکر و زشتى انجام دادى.

خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانائى ندارى با من صبر کنى؟ موسى گفت: اگر بعد از این درباره چیزى از تو سؤال کردم دیگر با من مصاحبت نکن. چرا که از ناحیه من دیگر معذور خواهى بود.

باز به راه خود ادامه دادند تا به قریه‏اى رسیدند از آنها خواستند که به آنها غذا دهند ولى آنها از مهمان کردنشان خوددارى نمودند با اینحال آنها در آنجا دیوارى را که در حال فرو ریختن بود از نو بر پا کردند. موسى گفت: لااقل مى‏خواستى در مقابل این کار اجرتى بگیرى؟ او گفت: وقت جدایى من و تو فرا رسیده است اما به زودى سرّ آنچه را که نتوانستى در برابر آن صبر کنى براى تو بازگو مى‏کنم.

اما آن کشتى متعلق به گروهى از مستمندان بود که با آن در دریا کار مى‏کردند و مى‏خواستم آن را معیوب کنم چرا که پشت سر آنها پادشاهى ستمگر بود که هر کشتى را از روى غصب مى‏گرفت.

و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند، ما نخواستیم او آنها را به طغیان و کفر وا دارد.

ما از خداوند خواستیم تا فرزند پاکتر و پر محبت‏ترى بجاى او به آنها بدهد.

و اما آن دیوار، متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود زیرا آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت، و پدرشان مرد صالحى بود پروردگار تو مى‏خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را بیرون بیاورند، این رحمتى از پروردگارت بود، من بدستور خود این کار را نکردم و این بود سرّ کارهایى که توانایى شکیبائى در برابر آنها نداشتى.(60تا82)

«ماجراى ذو القرنین»

اى رسول ما، از تو درباره ذو القرنین مى‏پرسند، بگو: بزودى گوشه‏اى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم کرد. ما در روى زمین به او قدرت و حکومت دادیم و اسباب و وسیله هر چیز را در اختیارش نهادیم، او از این اسباب استفاده کرد و راهى را طى نمود تا به غروبگاه آفتاب رسید و در آنجا احساس کرد که خورشید در چشمه‏اى گل‏آلود فرو مى‏رود و در آنجا قومى را یافت، گفتیم اى ذو القرنین آیا تصمیم تو درباره این قوم چیست آیا قصد احسان درباره همه آنها دارى یا مى‏خواهى گروهى را مجازات نمائى؟ ذو القرنین گفت: آنها که ستم کرده‏اند مجازات خواهم کرد، سپس به سوى پروردگارشان باز مى‏گردند و خداوند مجازات شدیدى را شامل آنها خواهد نمود.

و اما آن کسى که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد پاداش نیکو خواهد داشت و کارهاى آسانى را از طرف خود به او واگذار مى‏نمائیم.

آنگاه دوباره راه را ادامه داد و از امکانات خود استفاده کرد تا به محل طلوع خورشید رسید در آنجا مشاهده کرد که خورشید بر جمعیتى طلوع مى‏کند که جز آفتاب براى آنها پوششى قرار نداده بودیم و از امکانات زندگى بهره کمى داشتند.

آرى اینگونه بود ماجراى ذو القرنین و ما به خوبى از امکاناتى که نزد او بود آگاه بودیم.

و او دوباره از امکانات خود بهره برد و همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در مقابل آن دو کوه گروهى را یافت که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند.

آن گروه به او گفتند: اى ذو القرنین، یأجوج و مأجوج قومى هستند که در این سرزمین فساد مى‏کنند آیا ممکن است ما هزینه‏اى براى تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى؟ ذو القرنین گفت: آنچه را خدا در اختیار من گذارده بهتر است از آنچه شما پیشنهاد مى‏کنید. مرا با نیروى انسانى خود یارى کنید تا میان شما و آنها سد محکمى ایجاد کنیم‏ و قطعات بزرگ آهن براى من بیاورید و آنها را بر روى هم بچینید و کاملا میان دو کوه را بپوشانید. سپس گفت: آتش در اطراف آن بیافروزید و در آتش بدمید. آنها در آتش دمیدند تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، گفت: اکنون مس ذوب شده براى من بیاورید تا به روى آن بریزم.

سرانجام آن‏چنان سد نیرومندى ساخت که آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نه مى‏توانستند نقبى در آن ایجاد کنند.

گفت: این از رحمت پروردگار من است اما هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد آن را درهم مى‏کوبد و وعده پروردگارم حق است. (83تا98)

«جایگاه کافران در قیامت»

در آن روز که جهان پایان مى‏گیرد ما انسانها را چنان بحال خود وا مى‏گذاریم که در هم موج مى‏زنند و در صور دمیده مى‏شود و ما همه را جمع مى‏کنیم‏ و در آن روز جهنم را به کافران عرضه مى‏داریم، همانها که چشمهایشان در پرده بود و به یاد من نیافتادند و قدرت شنوایى حق را از دست داده بودند.

آیا کافران، گمان کردند مى‏توانند بندگان مرا به جاى من اولیاى خود انتخاب کنند ما براى کافران، جهنم را منزلگاه قرار دادیم.(99تا102)

«زیانکارترین مردم»

اى پیامبر به مردم بگو: آیا به شما خبر دهم که زیانکارترین مردم کیانند؟ آنها که تلاشها و فعالیتهایشان در دنیا گم و نابود شده و با این حال گمان مى‏کنند کار نیک انجام مى‏دهند.

آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او و حضور در پیشگاه او کافر شدند، به همین جهت اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قیامت میزانى براى آنها بر پا نخواهیم کرد.

اینگونه کیفر آنها دوزخ است بخاطر آنکه کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به باد استهزاء گرفتند.

اما آن کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى فردوس منزلگاهشان است.آنها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضاى نقل مکان نمى‏کنند. (103تا108)

«کلمات بى‏پایان خداوند»

اى پیامبر، بگو: اگر دریاها براى نوشتن کلمات پروردگارم مرکب شوند، دریاها پایان مى‏گیرند پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن دریاها به آن اضافه کنیم. (109)

«آنان که امید لقاى خدا را دارند»

اى پیامبر بگو: من تنها بشرى همچون شما هستم و تنها امتیازم این است که به من وحى مى‏شود که معبود شما تنها یکى است. پس هر کس امید لقا و حضور در پیشگاه خدا را دارد باید عمل صالح انجام دهد و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نکند. (110)