علاج عجب به عقل و زیرکى خود

 

و اما عجب به عقل و زیرکى خود:پس این علامت بى‌عقلى و«بلادت» [3]است، زیرا  که عاقل پیرامون عجب نمى‌گردد بلکه عقل خود را حقیر مى‌شمارد.و اگر در مکانى تدبیر صوابى از او ظاهر شد یا به امر پنهانى برخورد آن را از جانب خدا مى‌داند و بر آن شکر مى‌کند.

 

و بدترین اقسام عجب،عجب به رأى و تدبیرى است که از او ظاهر شود و در نزد ارباب عقل و هوش،خطا باشد ولى در نظر صاحبش از راه«جهل مرکب»، صواب و درست نماید.و گمراهى و ضلالت جمیع اهل بدعت و ضلال،و طوایفى که مذاهب فاسده و آراء باطله را اختیار کرده‌اند به این سبب است.و اصرار و پایدارى ایشان بر این رأى و مذهب به جهت عجبى است که به آن دارند.و به این جهت به مذهب خود افتخار مى‌نمایند.و بدین جهت امم بسیار و طوایف بى‌شمار هلاک شدند،چون آراء مختلفه پیدا کردند،و هر یک به رأى خود معجب بودند.و« کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ » .

 

و پیغمبر-صلّى اللّه علیه و آله-خبر داده است که: «این نوع عجب غالب خواهد شد بر اهل آخر الزمان از این امت».

 

و علاج این،از علاج سایر انواع،صعب‌تر است،زیرا که:صاحب آن از خطاى خود غافل،و به غلط خود جاهل است،و الاّ هرگز آن را اختیار نمى‌کرد.و کسى که خود را مریض نمى‌داند چگونه در صدد معالجه خود برمى‌آید؟!و چون عجب به رأى خود دارد،گوش به حرف دیگران نیز نمى‌کند،بلکه ایشان را محل تهمت مى‌داند.

 

و علاج فی الجمله این مرض،آن است که:آدمى ذهن خود را متهم شمارد،و-تا مادامى که آدمى حجتى قاطع از عقل یا شرع در دست نداشته باشد-به رأى خود مطمئن و مغرور نگردد.و شناخت ادله قطعیه از شرع و عقل،و مواضع سهو و خطاى در براهین و قضایا موقوف است بر عقل کامل و«قریحۀ مستقیمه» [3]با سعى تمام،و «مزاولت» [4]قرآن و حدیث،و مصاحبت اهل علم.و با این همه،باز آدمى از غلط و خطا ایمن نیست،و صواب آن است که:آدمى افکار فاسده و مذاهب باطله را تتبّع ننماید،و در آنها خوض نکند،و قدم از قدم خانوادۀ وحى و رسالت برندارد.