در صفات کمال و جلال خداوند و اوصاف فرشتگان
از خطبه هاى آن حضرت علیه السّلام است (در صفات کمال و جلال خداوند و اوصاف فرشتگان و فریب خوردن مردم از دنیا و بیان حشر و نشر انسان و پارهاى از مناقب پیغمبر اکرم): قسمت أول خطبه هر موجودى براى خداوند خاضع و فروتن و هر چیزى باو قائم است (هستى همه اشیاء بدست قدرت و توانائى او است) بى نیاز کننده هر فقیر و درویشى و ارجمند گرداننده هر ذلیل و خوار و توانائى دهنده هر ناتوانى و گریزگاه هر ستم رسیده اى است، گفتار هر گوینده را مى شنود، و بسرّ و نهان هر خموشى دانا است، و روزى هر زندهاى را متکفّل است، و مرجع و بازگشت هر که بمیرد بسوى او است، چشمها تو را ندیدهاند تا از تو خبر بدهند (و چگونگیت را بیان کنند) بلکه بودى پیش از وصف کنندگانى که آفریدهاى، خلائق را بجهت ترس از تنهائى نیافریدى و آنان را براى سودى ایجاد نفرمودى، و جلو نمى افتد از تو هر که را طلب نمائى، و از چنگ تو بیرون نمى رود آنکه را بگیرى، و سلطنت تو را کم نمى کند کسیکه ترا معصیت و نافرمانى نماید، و بملک و پادشاهى تو نمى افزاید کسیکه از تو اطاعت و پیروى کند، و امر ترا باز نمى گرداند کسیکه بقضاء و قدر تو راضى و خوشنود نباشد، و از تو بى نیاز نمى شود کسی که از فرمانت رو گرداند (بلکه با اعراض از فرمانت هم بتو نیازمند است) هر پنهانى نزد تو آشکار و هر غایبى حاضر است (پنهان و آشکار و حاضر و غائب نزد او یکسان است، زیرا علم او که عین ذات او است به همه اشیاء احاطه دارد) تو همیشه هستى و انتهائى براى تو نیست، و تویى منتهى (انتهاء هر چیزى بسوى تو است) پس از (امر و فرمان) تو گریز و فرار نتوان نمود، و تویى جاى بازگشت (هر چیز) پس از (عذاب) تو گریزى نیست مگر (رحمت) تو، موى پیشانى هر جنبندهاى بدست (قدرت و توانائى) تو است، و مرجع هر انسانى بسوى تو است، (8) خدایا تو از هر عیب و نقصى منزّه و مبرّى هستى چه بسیار بزرگ است در نظر ما آنچه از آفرینش تو مى بینیم، و چه بسیار کوچک است بزرگى آن در پیش قدرت و توانائى تو، و چه بسیار ترسناک است آنچه را که ما (بچشم عقل) مىبینیم از پادشاهى (ربوبیّت) تو، و چه بسیار حقیر است این دیدن ما در پیش آنچه از ما نا پیدا است از سلطنت (الهیّت) تو، و چه بسیار نعمتهایى که از تو در دنیا فرا رسیده، و چه بسیار این نعمتها پست است در جنب نعمتهاى آخرت.
قسمتى دوم از این خطبه است (در اوصاف ملائکه بعضى از فرشتگان را در آسمانهاى خود ساکن نمودى، و از زمین خویش بلند کردى، آنها (همه فرشتگان) از خلائق (غیر از انبیاء و اوصیاء) بتو داناتراند، و ترسناکتر آنانند از تو، و (از این جهت) از ایشان بتو نزدیکتر اند (مقام و منزلتشان بالاتر است) در اصلاب (پدران) جاى نگرفته، و در ارحام (مادران) در نیامده اند، و از آب پست (منّى) آفریده نشده اند، و پیش آمد روزگار آنها را متفرّق و پراکنده نساخته است، و آنها با مقام و منزلتى که نزد تو دارند، و با اینکه همه خواهشهایشان را در تو گرد آورده اند (غیر تو چیزى در نظر ندارند) و با بسیارى طاعتشان براى تو، و آنى غفلت نکردنشان از امر و فرمانت، اگر کنه و حقیقت ترا که بر آنها پنهان است آشکار ببینند اعمال خود را (در جنب عظمت و بزرگواریت) کوچک شمرده و (از تقصیر در طاعت) خویش را ملامت و سرزنش خواهند نمود، و خواهند فهمید که عبادت و طاعت سزاوار (الوهیّت) ترا بجا نیاوردهاند (زیرا عبادت و طاعت آنها باندازه معرفت و خدا شناسى آنان است، پس چون معرفت زیاد شود عبادت و بندگى بیشتر گردد.
)قسمت دوم أز أوصاف ملائکه (در این فصل اعتماد مردم را از فریب متاع دنیا خوردن مذمّت فرموده سکرات و سختیهاى مرگ را یاد آوریشان مى نماید): خدایا ترا از هر عیب و نقصى منزّه و مبرّى مىدانم که آفریننده خلائق و پرستیده شده هستى، به نیکوئى امتحان و آزمایشت براى خلق خود سرائى (بهشت) آفریدى، و در آن خوانى گستردى که شامل آشامیدنى و خوردنى و زنان و خدمتگزاران و قصرها و نهرها و کشتها و میوه ها است، پس فرستادى دعوت کننده (پیغمبر اکرم) را که (مردم را) بسوى آن بخواند، پس اجابت دعوت کننده ننموده به نعمتهایى که ترغیبشان نمودى رغبت نکرده به خوشیها که تشویق فرمودى مشتاق نگشتند (بلکه) به مردارى (دنیا) رو آوردند که به خوردن آن رسوا گشتند، و بر دوستى آن اتّفاق نمودند، و هر که بچیزى عاشق شود چشمش را کور ساخته و دلش را بیمار گرداند (بطوری که عیب آنرا ننگریسته زشتیش را نیکو بیند) پس او به چشمى که (مفاسد آنرا) نمى بیند مى نگرد، و به گوشى که (حقائق را) نمىشنود مىشنود، خواهشهاى بیهوده عقل او را دریده و دنیا دلش را مرانده و شیفته خود نموده است،) پس او بنده دنیا است و بنده هر که چیزى از دنیا در دستش مى باشد، بهر طرف که دنیا گردید بسوى آن مىگردد، و بهر جا که رو آورد بآن متوجّه می شود، از منع کننده و پند دهنده (قرآن کریم) که از جانب خداوند است متنبّه نشده پند نمىپذیرد، و حال آنکه مىبیند که گرفته شده ها چنان غافلگیر گردیدند که فسخ و رجوع و باز گشتى براى آنها نیست (که بگویند خدایا اگر ما را بدنیا بر گردانى بآنچه دستور فرمایى رفتار خواهیم نمود) چگونه آنچه را که نمىپنداشتند (مرگ) بایشان فرود آمد و جدائى از دنیا که با آسودگى خاطر در آن بودند بآنها رو آورد و بآخرت که بآنان وعده داده مىشدند وارد گشتند، پس سختیهایى که بایشان رو آورد بوصف در نمىآید، سختى جان دادن و غمّ و اندوه آنچه از دست رفته آنان را فرا گرفت و دست و پایشان سست شد و رنگهایشان تغییر نمود، پس از آن آثار مرگ در آنها زیاد شد تا اینکه میان هر یک با گفتارش حائل گردید (از سخن گفتن باز ماند) و او در بین اهل بیت خود به دیدهاش (اضطراب و نگرانى آنان را) مىبیند، و به گوشش (آه و ناله آنها را) مىشنود، و عقلش بجا و فهم و ادراکش برقرار است، بفکر مى افتد که عمر خود را چسان بسر برده و چگونه روزگارش را گذرانیده، و بیاد مىآورد مالهایى که جمع کرده و براى بدست آوردن آنها (از حلال و حرام) چشم پوشیده، و آنها را از جاهایى که (حلّیّت و حرمت آن) آشکار و مشتبه بوده بدست آورده، بتحقیق زیانهاى جمع آورى آن اموال (کیفرى که بر آن مترتّب است) دچار او گشته، و بر جدائى از آنها مطّلع گردید، این اموال بعد از او باقى مى ماند براى زندهها که در آنها متنعّم بوده خوش مىگذرانند، پس (خوشگذرانى از) آن اموال بى مشقّت براى غیر او است، و بار گران آن بار بر پشت او مىباشد، و آن مرد مرهون بآن اموال است (از حساب و باز پرسى آن اموال رها نشده راه فرارى براى او نیست پس بر اثر آنچه (سختیها) که هنگام مرگ برایش آشکار شده پشیمان گشته دست خود را بدندان مى گزد، و بى میل می شود بآنچه در ایّام زندگانیش بآن مائل بوده، و آرزو می کند که کاش کسی که مقام و منزلت او را آرزو داشت و بر اموالش رشک مى برد آن اموال را جمع کرده بود، نه او، پس پیوسته (آثار) مرگ در بدن او هویدا گردد تا اینکه گوش او هم مانند زبانش از کار باز ماند (سخنى نمى شنود) و میان اهل بیت خود در حالى مى ماند که نه به زبان گویا است و نه به گوش مى شنود، چشم خویش را بنگریستن چهره هاى ایشان باز میکند حرکات زبان آنان را مى بیند و سخنشان را نمى شنود، پس (آثار) مرگ بیشتر شده باو در آویخته چشمش را هم فرا گیرد (دیگر چیزى را نخواهد دید) چنانکه گوشش را فرا گرفته (چیزى را نمى شنید) و جان از بدنش خارج گردد، پس مردارى است میان اهل بیتش که از او وحشت نموده و از نزدیک شدن باو دورى کنند، نه گریه کنندهاى را همراهى مى نماید و نه خوانندهاى را پاسخ مى دهد، پس از آن او را برداشته بسوى (آخرین) منزل در زمین (قبر) مى آورند و در آنجا او را (تنها گذارده) به عملش مى سپارند، و دیدن او را ترک خواهند نمود.
قسمت سوم أز أوصاف ملائکه (پس از آن امام علیه السّلام چگونگى بازگشت خلائق را در قیامت شرح مى دهد:) تا وقت آنچه خداوند در باره مردم تعیین نموده بسر آید، و مقدّرات عالم پایان یابد، و آخر خلائق به اوّل آنها ملحق گردد (همه بمیرند) و فرمان خداوند براى تجدید خلق (زنده شدن مردگان) که بآن اراده مى نماید برسد (آنگاه) آسمان را به حرکت آورده مى شکافد و زمین را منقلب نموده متزلزل گرداند، و کوههاى آنرا از جا کنده پراکنده سازد، و از هیبت و ترس جلالت و عظمت و غلبه خداوند بعضى از آن کوهها بر بعضى کوبیده شود، و بیرون آورد هر که در زیر زمین است، پس آنان را بعد از کهنه شدن نو گردانده اجزایشان را پس از پراکندگى گرد آورد، سپس آنها را از هم جدا مى سازد براى آنچه که اراده مى فرماید از سؤال و پرسش اعمال و کردار پنهانى آنان، و ایشان را دو دسته نموده دسته اى را (که در دنیا خوبى کرده و فرمان بردهاند) نعمت عطاء می کند، و از دستهاى (که بد کرده و فرمان نبرده اند)انتقام مى کشد، امّا پاداش اهل طاعت را در جوار رحمتش قرار داده و در بهشت جاودانى خود جاى مى دهد، بهشتى که داخل شوندگان در آن خارج نشوند، و تغییر حال (گرمى و سردى و پیرى و جوانى و مانند آنها) بایشان رخ ندهد، و ترسها بآنان رو نیاورد، و به بیماریها مبتلى نگردند، و خطرها عارضشان نشود، و سفرها آنها را تغییر نداده از جائى بجائى نبرد (تا بغمّ و اندوه غربت و دورى از خاندان گرفتار شوند) و امّا کیفر اهل معصیت آنست که آنان را در بدترین جائى (دوزخ) وارد سازد، و دستها را به گردنهاشان ببندد، و موهاى پیشانیشان را بقدمها پیوسته گرداند، و پیراهنهایى از قطران (روغنى است بسیار بد بو) و جامههاى آتش سوزان بایشان بپوشاند، در عذابى باشند که گرمى آن بسیار سوزنده باشد و در خانهاى که در را بروى اهل آن بسته باشند (نتوانند بیرون آیند) در آتشى هستند بسیار سوزان و با غوغاء داراى زبانه بلند گشته و صداى ترساننده، 29 مقیم در آن آتش بیرون نرود، و از اسیر و گرفتار آن فدیه (مالى که براى استخلاص اسیر مى دهند) قبول نمى شود (چون گرفتار در آتش دوزخ مالى ندارد تا براى رهائى خود بدهد و بر فرض هم که داشت نمى پذیرند) و غلّها و بندهاى آن شکسته نمى شود، مدّتى براى آن نیست تا به نهایت رسد و نه زمان معیّنى براى ساکن در آن مى باشد تا بسر آید (و ایشان را از عذاب برهاند، أَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ مِنْها بِرَحْمَتِکَ الَّتِی سَبَقَتْ غَضَبَکَ). قسمتى سوم از این خطبه در وصف پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله (و اوصیاء آن حضرت) است: رسول اکرم دنیا را کوچک مى دید و آنرا خرد مى پنداشت (دل بآن نسبت) و اهمّیّتى نداده آنرا پست دانست، و مى دانست خداوند سبحان او را برگزیده (محبّت و دوستى) دنیا را از او دور گردانیده، و چون کوچک و پست است آنرا در نظر غیر آن حضرت جلوه داده (دنیا را نصیب دنیا پرستان قرار داده) پس آن بزرگوار هم قلبا از آن اعراض و بى میلى نمود، و یاد آنرا از نفس خود دور گردانید (بذکر آن مشغول نبود) و دوست داشت که زینت و آرایش آنرا بچشم نبیند تا از زینت آن لباس آراسته نخواهد، یا اقامت در آنرا آرزو نکند، از جانب پروردگارش (با حجّت و دلیل) تبلیغ احکام نمود، و امّت و پیروان خود را (از عذاب الهىّ) ترسانیده پند و اندرز داد، و آنان را مژده رسانده بسوى بهشت دعوت فرمود. ما (أئمّه اثنى عشر علیهم السّلام) از شجره نبوّت هستیم، و از خاندانى مى باشیم که رسالت و پیغام الهىّ در آنجا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده، و ما، کانهاى معرفت و دانش و چشمههاى حکمتها مى باشیم، یاران و دوستان ما در انتظار رحمت الهىّ هستند، و دشمن و بد خواه ما غضب و خشم خداوند را مهیّا است (چون دشمن اهل بیت حتما بعذاب گرفتار خواهد شد، پس مانند آنست که گویا مهیّاى عذاب الهىّ است.