علاج عجب به قوّت و قدرت خود
و اما عجب به قوّت و قدرت خود:علاجش آن است که به یاد آورد امراض و آلامى را که خدا مسلط بر بدن او گردانیده.و نظر کند که شبى تب چگونه قوّت او را ضعیف،و بدن او را لاغر و نحیف مىگرداند.و اگر یک رگ از بدن او به درد آید از هر عاجزى عاجزتر و از هر ذلیلى ذلیلتر مىشود.و احمق کسى است که به قوت و قدرت خود نازد و حال اینکه اگر مگسى چیزى از او برباید نتواند استرداد کند.و اگر مورچهاى به گوش او داخل شود روز و شب فریاد کند.و اگر خارى به پاى او رود عاجز گردد.و اگر غبارى به چشمش رسد متأثر شود
«یخوّفه الدقّ و یقتله البقّ»«اندک«دقّى»
که بلند شود او را مىترساند و پشهاى او را مىکشد»
و حال آنکه هر چه او را قوّت باشد از خرى یا گاوى یا شترى بیش نخواهد بود.و چه عجب و افتخار به چیزى که مىکند که گاو و خر در آن از او بالاتر است