موعظه یاران
از خطبه هاى آن حضرت علیه السّلام است (که در آن صفات کسیکه خداوند او را بسیار دوست دارد و شخصى که او را دشمن دارد بیان و مردم را به متابعت و پیروى أئمّه «علیهم السّلام» ترغیب فرموده): قسمت أول خطبه (1) بندگان خدا، دوستترین بندگان نزد خدا (که نظر مرحمت حقّ تعالى شامل حال او است) بنده اى است که خداوند او را بر تسلّط بنفس خویش کمک و یارى کرده است (عقل او را تقویت نموده تا از شهوات و خواهشهاى نفس پیروى ننماید) پس (آن بنده) حزن و اندوه را شعار خود قرار داد (براى تحصیل رضاء و خوشنودى حقّ اندیشه نمود تا موجبات آنرا بدست آرد) و خوف و ترس (از عذاب الهىّ) را روّیه خویشتن گردانید (و هیچ گاه بر خلاف دستورات خدا و رسول رفتار ننموده) پس چراغ هدایت (علوم و معارف الهىّ) در دل او روشن شد، و (با آن) از تاریکى نادانى و گمراهى رهائى یافته براه راست قدم نهاد، و سفره) ضیافت را براى روزى که بآن وارد می شود آماده ساخت (عبادت و بندگى نمود که پس از مرگ تهى دست نباشد) و دور را بر خود نزدیک کرد (مرگ را که بى خبران دور مى پندارند پیش روى خویش قرار داد و هرگز از آن غافل نبود و باکى نداشت که مرگ او را در بستر بیمارى دریابد، یا او بر مرگ وارد شده در راه خدا کشته گردد) و سختى (مرگ و قبر و هول و وحشت روز رستخیز) را (بوسیله توشه طاعت و بندگى) آسان گردانید (و در خلقت آسمان و زمین و آنچه در آن است) (2) فکر و اندیشه نمود، پس بینا شد (به مبدأ و معاد، چنانکه در قرآن کریم س 41 ى 53 مى فرماید: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ یعنى زود باشد که بمردم بنمایانیم آیات و نشانههاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان تا آنکه براى آنها آشکار گردد که خداى بر حقّ او است) و یاد از خدا کرد، پس اعمال نیکو را (که توشه آخرت است) بسیار گردانید (هیچ چیز او را از ذکر خدا باز نداشت، چنانکه در قرآن کریم س 24 ى 37 مىفرماید: رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ یعنى مردانى خداوند را تسبیح مىنمایند که بازرگانى و خرید و فروش آنان را از ذکر خدا باز نمىدارد) و از آب پاکیزه و گوارایى که راههاى ورود بر آن براى او آسان شده بود سیراب شد (از علوم و معارف الهىّ بهرهمند گردید و براى استفاده از آن سرگردان نماند، بلکه آنچه بر او افاضه مىشد به آسانى قبول مىنمود، بخلاف تشنهاى که بر سر نهرهاى بزرگ دسترسى به آب ندارد، راه مىجوید تا به آب دسترسى یافته بیاشامد) پس در اوّلین بارى که آشامید سیراب گردید (بعد از سیراب شدن از آب معنوىّ تشنه نشود که باز به آشامیدن نیازمند گردد، چون شترى که پس از تشنگى به آب برسد بسیار آشامیده سیراب مىگردد، و چون به آب دیگرى رسید میل بآن ندارد یعنى پس از کسب علوم و معارف الهىّ جهل و نادانى براى او نیست که بتحصیل دانشى محتاج باشد) و در راه راست و هموار رفت (براه پرهیزکاران که اطاعت و پیروى است پا نهاد) (3) جامههاى شهوات و خواهشهاى نفس را از تن بیرون کرده (بدنیا و آنچه در آنست دل نسبت) و از همه منظورها خود را تهى نموده و منظورى ندارد مگر یکى (که تحصیل رضاء و خوشنودى خدا است) پس (متّصف بعلم و معرفت الهىّ شده) از کورى (جهل و نادانى) و از شرکت و معاشرت با هوا پرستان رهائى یافت، و خود از کلیدهاى درهاى هدایت و رستگارى و قفلهاى درهاى هلاکت گردید (راهنماى دیگران شده و از گمراه کنندگان جلوگیرى کرد) (4) راه خود را دیده و در آن رفته و علامت و نشانه (هدایت و رستگارى) خویش را شناخته و آنچه که در آن فرو رفته (سختیها و اندوه ها را) از خود دور کرده و به محکمترین حلقه ها و بندها و استوارترین ریسمانها (قرآن کریم و عترت سیّد المرسلین) چنگ زده (و راه نجات و رستگارى یافته) پس یقین او (بحقّ) مانند یقین بنور و روشنى آفتاب است (هیچ شکّ و تردیدى در او راه نیابد، و چون از علوم حقّه و معارف الهیّه بهرهمند گردیده و راهنماى مردم شده) (5) نفس خود را براى خدا قرار داده در بزرگترین کارها از هر جهت (که هر چه از او خواسته شود انجام دهد و هر چه از او پرسیده شود پاسخ گوید) و هر فرعى را بسوى اصل آن باز گرداند (حکم آنرا از روى استنباط و اجتهاد صحیح بدست آرد) (6) او است چراغ تاریکى ها و آشکار کننده امور مشتبهه که هویدا نیست و کلید مبهمات (آموزنده احکام) و دفع کننده مشکلات (به سخن وافى خود از مسائل رفع اشکال مىنماید) و راهنماى بیانهاى پهناور (مسائل عقلیّه) مى باشد، مىگوید و (مطلب را) مى فهماند (نه آنکه بر نادانى و شکّ بیفزاید) و خاموشى مى گزیند که (از لغزش گفتار و فتواى بنا حقّ) سالم ماند (نه آنکه خاموشى او از روى نادانى باشد، خلاصه سخن گفتن و خاموشى را در آنچه مقتضى است بکار آرد، پس بیهوده سخن نگوید و بى جهت خاموش ننشیند) (7) کردار خود را براى خدا (از شرک و رئاء و خود نمائى) پاک گردانیده و حقّ تعالى هم او را براى خود اختیار کرده (انواع فیوضات و کمالات را باو عطاء فرموده) پس (با این صفات) او از جمله کانهاى دین و اوتاد زمین او است (که دیگران از کان وجود او جواهر نفیسه علم و حکمت اخذ مىنمایند، و انتظام امر دین و آسایش اهل زمین به برکت وجود او باقى و برقرار است) (8) عدالت (راستى و درستى) را ملازم خود قرار داده (و از آن دورى ننموده و هیچ گاه در هیچ امر راه افراط یعنى تجاوز از حدّ و راه تفریط یعنى تقصیر و تأخیر در حقّ را پیش نگرفته) پس اوّل مرحله عدالت او آنست که هوا و خواهش نفس را از خود دور کرده (زیرا مرد خدا براى تکمیل قوّه عملیّه باید از خواهشهاى نفس پیروى ننموده از حدود خدا بیرون نرود) حقّ را بیان میکند (مردم را بکار نیکو امر نموده و از کار بد باز مىدارد) و خود بر طبق آن رفتار مىنماید (زیرا کسیکه رفتارش موافق گفتار نباشد پند او تأثیرى ندارد و مورد توبیخ و سرزنش خداوند متعال مى باشد، چنانکه در قرآن کریم س 61 ى 2 فرموده: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ى 3 کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ یعنى اى کسانیکه ایمان آوردهاید چرا مىگوئید چیزى را که بجا نمىآورید، بزرگترین غضب و دشمنى نزد خدا «یعنى دورى از رحمت او» آنست که بگوئید چیزى را که طبق آن رفتار نکنید) نهایت هیچ خیر و نیکوئى را ترک نکرده مگر آنکه آهنگ آن نموده و گمان هیچ خوبى را رها ننموده مگر آنکه آنرا قصد کرده (سعى و کوشش او آنست که در همه راههاى خیر و نیکوئى قدم نهد تا منتهى درجه رستگارى را بدست آرد هر چند بوسیله گمان باشد) (9) و عنان خود را بکتاب (قرآن کریم) سپرده، پس کتاب خدا جلودار و پیشواى او است، فرود مىآید هر جا که بار قرآن فرود آمده و جا مىگیرد هر جا که جایگاه آنست (در مسافرت بسوى خدا از قرآن مفارقت و جدائى ننموده و دستور و احکامش را همه جا پیروى کرده است قسمت دوم خطبه (10) و بنده دیگرى (را که خداوند دشمن دارد کسى است که) خود را عالم و دانشمند نامیده در صورتى که نادان است، پس از نادانان نادانیها و از گمراهان گمراهیها فرا گرفته (در گفتار و کردارش از آنها پیروى نموده) و دامهایى از ریسمانهاى فریب و گفتار دروغ براى مردم گسترده (آنها را به گفتار و کردار نادرست خود فریب مىدهد تا مجذوب او گردند، چنانکه صیّاد صید را فریب مىدهد تا در دام افتد) (11) کتاب (قرآن کریم) را بر اندیشههاى خود حمل نموده (تفسیر کرده) و (کسیکه قرآن را به رأى خود تفسیر نماید) حقّ را طبق خواهشهاى خویش قرار داده، مردم را از خطرهاى بزرگ ایمن مىگرداند، و گناهان بزرگ را (در نظر آنان) آسان مىنماید (و به ریاء و خود نمائى) مىگوید از شبهات (هر حکمى که مشکوک و مشتبه است) خوددارى می کنم و حال آنکه در آنها افتاده است (حکم میکند و چون به احکام شرع و موارد آن نادان است هر حکم مشتبه در نظر او درست مىآید) و مىگوید از بدعتها (احکام بر خلاف ص216 قوانین شرع) کناره مى گیرم و حال آنکه در میان آنها خوابیده است (هر حکم که میکند بدعت است) (12) پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حیوان است، باب هدایت و راه راست را نمىشناسد تا (در آن قدم نهاده) پیروى نماید و باب کورى و گمراهى را نشناخته تا از آن دورى گزیند، پس او مردهاى است در میان زنده ها (زیرا مقصود از حیات، بدست آوردن فضایلى است که موجب سعادت گردد و چون جاهل، از آن فضائل بى بهره است به مرده ماند، بلکه در حقیقت مرده او است) (13) پس (از آنکه راه حقّ و باطل را دانستید و اشخاصى را که خداوند دوست یا دشمن مىدارد شناختید) کجا مىروید (و در کدام راه سیر مى کنید که سزاوارتر باشد) و چگونه شما را (از راه هدایت و رستگارى) بر مىگردانند (یا در چه وقت و از کجا شما را از راه راست منصرف نمایند) و حال آنکه پرچمها (ى حقّ) بر پا است و نشانهها (ى راستى) آشکار و هویدا و منار (هدایت و رستگارى) نصب شده است، (14) پس کجا شما را حیران و سرگردان کردهاند بلکه چگونه حیران و سرگردان هستید (که صراط مستقیم و راه راست را نمى بینید) و حال آنکه عترت پیغمبر شما (ائمّه اطهار) در میان شما است و آنها پیشوایانى هستند که (مردم را) براه حقّ مىکشند (چنانکه شخص مهار شتر را بدست گرفته براه مى برد) و نشانه هاى دین و زبانهاى راستگو مى باشند (گفتارشان راست و درست است که احتمال خلاف در آن داده نمىشود و آنچه به پیغمبر اکرم وحى شده براى مردم ترجمه و تفسیر نموده آنان را بحقائق آشنا مى نمایند) پس آنها را به نیکوترین منزلهاى قرآن فرود آورید (محبّت و دوستى آنان را در دلهاى خود جاى دهید، زیرا دل در میان منزلهاى قرآن «که عبارت است از منزل در مقام تصوّر و منزل در زبان بوسیله خواندن و منزل در کتب» بهترین منزل است) و (چون ایشان سرچشمه علوم و معارف هستند) بسوى آنان بشتابید (و از علم و دانششان بهره مند گردید) مانند ورود و شتاب شترهاى بسیار تشنه (بر سر آب). (15) مردم این روایت را از خاتم النّبیّین صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرا گیرید (در مدح و بزرگوارى عترت خود فرموده: در ظاهر) مرده است آنکه از ما مى میرد و حال آنکه نمرده (بعد از مرگ «که براى همه خلائق حتّى براى پیغمبر و عترت او حتمى است» با بدن مثالى، بلکه با بدن اصلى هم در این عالم زندهاند و مانند زمان حیات مى بیند و مى شنود و سخن مى گوید) و (بر طبق عقیده نادرست نادانان) پوسیده شده است آنکه از ما پوسیده میشود و حال آنکه پوسیده نشده (بدنش باقى و برقرار است. شرّاح در توجیه و تأویل این حدیث شریف «إنَّه یموت من مّات منّا و لیس بمیّت، وَّ یبلى من بلى منّا و لیس ببال» که حضرت از پیغمبر اکرم نقل فرموده و از جمله احادیث مشکله متشابه است بر حسب مذاق و سلیقه علمى خود هر یک سخنى گفته و بر آن أدلّهاى اقامه نمودهاند، لیکن جامعتر و درستترین سخنان را که روى دو پایه برهان عقل و نقل استوار است ما در بالا بیان کردیم و پس از مراجعه بکتب علمیّه و مطالعه در اقوال علماى اعلام و جمع بین اخبار مختلفه ظاهر و هویدا مىگردد، بنا بر این سزاوار نیست کسى از روى بى دانشى آنچه که گفته شد انکار نماید، و در این باب حضرت فرموده:) (16) پس نگویید (در باره عترت پیغمبر اکرم) آنچه را که نمىشناسید (بآن دانا نیستید) زیرا بیشتر حقّ در آن است که شما انکار مى نمایید، و (هنگامی که عذاب الهىّ بشما رسید) معذور دارید کسیرا که شما را بر او حجّت و دلیلى نیست، و او منم (پس عذرى ندارید و در آن موقع نمىتوانید بگوئید پروردگارا، آیا ما را بآنچه که ندانسته و نفهمیده ایم مؤاخذه و بازخواست مىنمایى، زیرا من آنچه که براى رستگارى شما بکار آید بیان نموده در ارشاد و راهنمائى کوتاهى نکردم، لیکن شما از سخنانم پیروى ننمودید) (17) آیا در میان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن کریم) رفتار نکردم (قرآن را بشما نیاموختم) و آیا در میان شما بار گرانبهاى کوچک (عترت پیغمبر اکرم حسن و حسین) را نگذاشتم (که هادى و راهنماى شما باشند و اینکه حضرت قرآن را ثقل اکبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست که قرآن سند رسالت و ولایت و آسایش دین و شریعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولایت و دین و ایمان ثابت نشده بود، و دیگر آنکه از حدیث شریف نبوى «که بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن حدیث بنا بر آنچه ابو سعید خدرىّ روایت کرده این است: قال النّبىّ «صلّى اللّه علیه و آله» إنّى تارک فیکم الثّقلین أحدهما أکبر من الأخر: کتاب اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بیتى لن یّفترقا حتّى یردا علىّ الحوض یعنى پیغمبر اکرم فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما مى گذارم که یکى از آنها از دیگرى بزرگتر است، یکى کتاب خدا که آن ریسمانى است از آسمان بزمین کشیده شده یعنى از جانب خدا بخلق نازل گردیده و دیگرى عترت و اهل بیت من است و این دو از هم جدا نمى شوند تا بمن بر سر حوض در روز رستخیز وارد گردند یعنى همیشه باقى و برقرار خواهند بود)و پرچم و نشانه ایمان را در میان شما نصب نمودم (تا گمراه نگردید) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافیت را بشما پوشانیدم (راه رها گردیدن از ظلم و ستمگرى را بشما یاد دادم) و با گفتار و کردار خویش معروف را (که رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانیدم (نشان دادم) و اخلاق پسندیده خود را براى شما آشکار کردم (به اخلاق شایسته آشناتان نمودم) (18) پس رأى و تدبیر (نادرست خود) را در چیزیکه کنه آنرا دیده بینش در نمى یابد و فکر و اندیشه بآن راه ندارد بکار نبرید (در این باب از پیش خود سخنى نگویید، زیرا دانستن آن براى هیچکس ممکن نیست مگر بالهام و وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى که خداوند آنها را براى این مقام معیّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پیروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پیش خود سخن گفتن و مراجعه بغیر ایشان موجب گمراهى و بد بختى است). قسمتى سوم از این خطبه (خبر مى دهد تسلّط بنى امیّه را بر مردم و انقراض دولت ایشان را بزودى): (بنى امیّه بر مردم مسلّط شده شهرها را بتصرّف خویشتن در آورند و مروان خدا پرست را کشته زنانشان را اسیر کرده اموالشان را به غارت برند، و هر که براى جلوگیرى از ظلم و تعدّى آنها قیام کند مغلوب و کشته میشود) (19) تا اینکه گمان کننده (دنیا پرست ظاهر بین) گمان میکند که دنیا مسخّر بنى امیّه شده (چنانکه شتر بعقال و بند بسته می شود) و سودش را بآنها مى دهد، و بر آب صاف و پاکیزه خود فرودشان مى آورد (خلاصه دنیا مخصوص آنان است و دیگران از آن بى بهره اند) و تازیانه و شمشیرش (قتل و غارت و انواع سختیها بوسیله آنان) از این امّت برداشته نمىشود، (20) و حال آنکه گمان کننده این امر دروغ پنداشته، بلکه دولت بنى امیّه و بهره بردنشان در زندگانى دنیا مانند آبى است (در دهان) که اندکى مى چشند، پس (هنوز نیاشامیده) تمام آنرا بیرون مى اندازند (بزودى دست ظلم و تعدّى آنها کوتاه دیگران بر ایشان مسلّط شده دولتشان منقرض مى گردد).