خبر از فتنه

 

 از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است (که پس از خاتمه جنگ نهروان فرموده و از خطبه ‏هاى مشهوره آن بزرگوار مى ‏باشد که در آن فضائل و مناقب خود را شرح داده و براى جهّال و غافلین مقام و منزلت خویش را بیان کرده تا بدستور او رفتار نموده امر و فرمانش را پیروى نمایند، و بعد از آن از فتنه و فساد بنى امیّه و سختی هایى که در زمان سلطنت و پادشاهى هر یک از آنها بمردم وارد شده و انقراض دولت آنان خبر داده): پس از حمد و ثناى الهىّ و درود بر پیغمبر اکرم، اى مردم من چشم فتنه و فساد را کور کردم (با طلحه و زبیر و پیروانشان در جنگ جمل و با معاویه و لشگرش در جنگ صفّین و با خوارج در نهروان جنگیده نگذاشتم فسادشان عالم گیر گردد) و غیر از من کسى بر (دفع) آن فتنه و فساد جرأت نداشت، پس از آنکه تاریکى آن موج زده و سختى آن رو به افزونى نهاده بود (همه جا را فتنه فرا گرفته هیچکس نمى ‏دانست چه باید کرد، زیرا اهل اسلام حکم جنگیدن با اهل قبله را از آن پیش ندانسته جرأت بر آن نداشتند، چنانکه ابن عمر و سعد ابن مالک و ابو موسى و مانند ایشان از آن حضرت کناره کرده گفتند: از این فتنه‏ اى که در میان مسلمانان واقع شده اجتناب و دورى سزاوار است) پس (چون بهمه چیز دانا هستم احکام و مسائل دین خود را) از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، و (بحکم عقل و نقل جرأت نیست کسی را جز علىّ ابن ابى طالب و ائمّه طاهرین علیهم السّلام که در بالاى منبر بگوید: فاسألونی قبل أن تفقدونى یعنى بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید. زیرا پرسشها بیشمار و گوناگون است، بعضى راجع بمعقول و برخى مربوط بمنقول و دسته‏اى در باب عالم شهود و پاره‏اى در باره عالم غیب و همچنین راجع به گذشته و یا آینده و یا زمان حال باشد، و ممکن نیست کسى بتواند این پرسشها را پاسخ گوید مگر کسی که از جانب خداوند تأیید شده و از منبع علم و حکمت و سرچشمه کمال و معرفت، علوم اوّلین و آخرین را آموخته باشد)) سوگند بآن کسیکه جان من بدست قدرت او است از این زمان تا قیامت چیزى (خبرى) را از من سؤال نمى‏ کنید و از گروهى که صد کس (کمتر یا بیشتر) را هدایت نمایند و صد کس را گمراه سازند (مردمى که زمامدار شوند و سبب رستگارى یا گمراهى گردند) پرسش نمى‏ نمائید مگر آنکه بشما خبر مى ‏دهم (پیش گوئى میکنم) از خواننده و جلودار و راننده (زمامداران) آن گروه (مانند ساربانان که شتران را بهر کجا بخواهند مى ‏کشانند) و از جاى فرود آمدن و بار گیرى (محلّ اجتماع) ایشان و از کسیکه از آنان کشته میشود و آنکه از آنها مى‏ میرد، و اگر مرا نیابید (میان شما نباشم) و پیش آمدهاى بد و کارهاى دشوار بر شما فرود آید بسیارى از سؤال کنندگان (بسبب حیرانى بسیار) سر در پیش خواهند افکند (و خاموش بوده راه نجات از آن پیش آمدهاى بد و کارهاى دشوار را نمى‏ یابند) و بسیارى از پاسخ دهندگان (بسبب جهل و نادانى از پاسخ گفتن) ترسناک (و عاجز) باشند، و این در وقتى است که جنگ بسیار میان شما واقع گشته و (فتنه و فساد آن) سخت گردد، و (بسبب گرفتارى و بیچارگى) دنیا بر شما تنگ شود که روزهاى بلاء (مدّت سختى) را دراز شمارید (هر ساعتى را روزى یا بیشتر پندارید) تا اینکه خداوند نیکوکاران از شما را فتح و فیروزى دهد، هرگاه فتنه‏ ها (بمردم) رو آورد (باطل بحقّ و فساد و بصلاح) اشتباه می شود، و زمانیکه از بین برود (و فتنه جویان مضمحلّ و نابود شوند، مردم را بباطل و فساد) آگاه سازد (آنگاه بحقّ و صلاح پى برده بجهل و نادانى خود اعتراف نمایند، زیرا) چون فتنه ‏ها رو آورد (نادرستی هاى آنها) معلوم نیست، و چون پشت گرداند (از بین برود) شناخته شود (مادامى که فتنه و فساد بر پا است حقّ ناپیدا است و چون آتش آن فرو نشیند حقّ آشکار گردد) فتنه ‏ها (در همه جا) مانند دور زدن بادها دور مى‏زند، به شهرى مى‏رسد و از شهرى مى‏ گذرد (فتنه جویان همه جا مشغول فساد و تباهکارى مى ‏باشند، گاهى مردم شهرى به آتش آنان سوخته گاهى از آن شهر گذشته مردم شهر دیگرى را مى‏ سوزانند). آگاه باشید ترسناکترین (بزرگترین و سختترین) فتنه ‏ها بر شما بنظر من فتنه بنى امیّه است (حرمت رسول خدا را هتک کرده سبطین آن بزرگوار امام حسن و امام حسین «علیهما السّلام» را بقتل رسانده خانه خدا را خراب نموده هشتاد سال بر روى منابر اسلام نسبت به امیر المؤمنین جسارت نمودند و مردم را به دورى جستن از آن حضرت وادار کرده هر کس زیر بار این کار زشت نرفته او را کشته یا از شهرها بیرون کرده خانه ‏اش را خراب و ویران مى ‏ساختند و سنّت را بدعت و بدعت را سنّت مى ‏دانستند) پس آن فتنه ‏اى کور و تاریک است (راه صلاح و رستگارى در آن گمشده و زیانش در دین و دنیا هویدا است)  حکومت و سلطنت آن همه جا را فرا گیرد و بلاء و سختى آن مخصوص (پرهیزکاران و شیعیان) است، هر کسی که در آن فتنه بینا باشد (با کارهاى زشت بنى امیّه مخالفت نماید) بلاء و سختى باو رو آورد، و کسیکه نابینا باشد (به کارهاى زشت آنان ایراد نکرده اوامر و نواهى آنها را پیروى کند) بلاء از او دور (در رفاه و آسایش) است، سوگند بخدا بعد از من بنى امیّه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، مانند شتر پیر لگد انداز بد خو که (هنگام دوشیدن دوشنده را) به دهانش گاز مى ‏گیرد، و به دستش (بر سر او کوبیده به پایش لگد زند و از دوشیدن شیر جلوگیرى نماید (خلاصه نیکان را اذیّت و آزار رسانیده مى ‏کشند و از بیت المال مسلمین چیزى بمستحقّین نمى ‏دهند) همواره بر شما تسلّط دارند تا از شما کسیرا (روى زمین) باقى نگذارند مگر اینکه براى آنان سود داشته یا زیان بایشان وارد نیاورد (از آنها پیروى کند یا لا اقلّ بر خلاف مقاصدشان سخنى نگفته قدمى بر ندارد) و همواره بلاء و تسلّط آنان (بر شما) برقرار است بطوریکه انتقام گرفتن یکى از شما از ایشان مانند انتقام گرفتن غلام از آقاى خود و تابع از متبوعش مى‏باشد (زیر دست و مانند بنده زر خرید آنان هستید که نمى‏توانید از حقوق خویش دفاع کنید) فتنه و فساد ایشان بد منظر و ترسناک و به رویّه مردم زمان جاهلیّت (که بجنگ و خونریزى و غارت و دزدى و بى عفّتى عادت داشتند) بر شما وارد مى ‏گردد، و نیست علامتى از هدایت و رستگارى در آن فتنه و نه نشانه‏ اى که (راه حقّ بآن) دیده شود، ما اهل بیت از گناه آن فتنه ‏ها خواهیم رست (از رویّه فتنه جویان بیزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهیم نمود) و در آن اوقات نمى ‏توانیم (کسیرا آشکار براه حقّ) دعوت نماییم،) سپس خداوند آن فتنه ‏ها را از شما دور گرداند مانند جدا کردن پوست از گوشت بوسیله کسیکه (بنى العبّاس) بایشان ذلّت و خوارى مى‏رساند و بجبر آنها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصیبت) آب مى ‏دهد، بجز زخم شمشیر چیزى بآنها نبخشد و بجز خوف و ترس چیزى نپوشاند، پس در آن هنگام (که دولت بنى امیّه منقرض گشت همه آنان ضعیف و ناتوان و خوار شدند) قریش آرزو دارند که دنیا و آنچه در آن است از دست داده بجاى آن یک بار مرا ببینند هر چند بقدر کشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ایشان بپذیرم تمام آنچه را که امروز بعضى از آنرا خواستارم و بمن نمى‏ دهند( اگر قریش یعنى بنى امیّه بعد از همه سختیها و هرج و مرج در زندگى و ذلّت و بیچارگى که از بنى العبّاس دیدند آن حضرت را مى‏ یافتند در پاى او افتاده زارى مى‏نمودند تا خلافت و حکومت ایشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزداید، و شاهد بر این گفتار آنست که تاریخ نویسان نقل کرده ‏اند و مشهور است: مروان ابن محمّد آخرین پادشاه بنى امیّه هنگامیکه در لشگر خراسان عبد اللّه ابن محمّد ابن علىّ ابن عبد اللّه ابن عبّاس را که پیشواى لشگر بود دید، گفت: اى کاش بجاى این جوان علىّ ابن ابى طالب در زیر این بیرق پیشواى لشگر بود)