وصف پیامبر و بیان دلاورى
از خطبه هاى آن حضرت علیه السّلام است (در وصف دین اسلام و مدح رسول اکرم و سرزنش اصحاب خود از جهت سهل انگارى در جنگ با معاویه و لشگر شام): قسمت أول خطبه: سپاس خدائى را سزا است که (حقائق) اسلام را (بر همه خردمندان) واضح و آشکار نمود، و براى کسیکه در آن وارد گردد (مسلمان شود) راههاى سر چشمه آنرا آسان گردانید (پس اگر بخواهد از منبع علوم و معارف پیغمبر و ائمّه اطهار بهره مند شود رادع و مانعى براى او نیست) و ارکان و پایه هاى آنرا محکم و استوار نمود (اصول و فروعش را روى دو پایه برهان عقل و علم بنا نهاد) تا کسى (کفّار و منافقین) نتواند بر آن غلبه و فزونى یابد (و آنرا از بین ببرد) پس آنرا (محلّ) امن (از قتل و غارت و دزدى و مانند آنها در دنیا و آسودگى از عذاب آخرت) قرار داد، براى کسی که خود را بآن متّصل کرد (بدستور آن رفتار نمود) و (نشانه) صلح و آشتى براى کسیکه در آن داخل گشت (کافرى که مسلمان شد و به یگانگى خدا و پیغمبرى رسول اکرم گواهى داد) و برهان و دلیل براى کسی که بوسیله آن سخن گفت (زیرا اسلام بر حقیقت هر امرى حجّت و دلیل است) و شاهد و گواه براى کسیکه با گوینده آن دشمنى کرد، و نور و روشنى (هادى و راهنما) براى کسیکه از آن روشنى طلبید (بخواهد در راه راست قدم نهاده از تاریکى ضلالت و گمراهى برهد) و فهم (و درک حقائق اشیاء) براى کسیکه تدبّر کرد، و عقل و خرد براى کسیکه (در مخلوقات) تفکّر و اندیشه نمود، و نشانه (رستگارى) براى کسیکه به فراست راه حقّ را جست، و بینائى براى کسیکه تصمیم گرفت (تا بخطاء و اشتباه کارى انجام ندهد) و عبرت و آگاهى براى کسیکه پند پذیرفت، و نجات و رهائى (از عذاب) براى کسیکه (بدرستى آن) تصدیق و اعتراف نمود، و وثوق و اطمینان براى کسیکه توکّل داشت (و بخدا) اعتماد کرد، و آسایش براى کسیکه (کارش را پروردگار) تفویض نمود، و سپر براى کسیکه (در سختیها) شکیبا بود، پس اسلام روشن ترین راهها و آشکارترین مذاهب است، مناره آن (راستى و درستیش) در بلندى (و هویدا) است، راههاى آن درخشان (و نمایان) است، چراغهایش (پیغمبر اکرم و اوصیاء آن حضرت تاریکى دلهاى نادانان را) روشنى دهنده است، و در میدان مسابقه پیش رونده است، پایان آن (مقرّب بودن در درگاه خداوند) بلند است، گرد آورنده اسبان مسابقه است (تا سواران آنها براى تقرّب بدرگاه الهىّ از یکدیگر پیشى گیرند) جائزهاى که براى مسابقه آن تعیین شده به قدرى نفیس و نیکو است که همه بآن رغبت دارند، اسب دوانهاى آن شریف و بزرگوارند، راه آن تصدیق (بخدا و رسول) و نشانه آن اعمال صالحه و پایان آن مرگ (که آنگاه تکالیف ساقط گردد) و میدان ریاضت و تربیت آن دنیا است، و محلّ دواندن اسبهاى آن قیامت است، و بهشت جائزه و پاداش آن مى باشد.
قسمتى دوم از این خطبه در وصف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است: رسول اکرم براى تبلیغ احکام الهىّ سعى و کوشش فراوان نمود) تا شعله آتش هدایت و رستگارى را بر افروخت براى آنکه اقتباس نماینده از آن بهرهمند گردد، و نشانه (هدایت) را (بر سر کوه علم و معرفت) روشن کرد تا آن کس که (از قافله دور، و) در راه مانده و سرگردان است راه یابد (سعادت همیشگى را بدست آورد) پس (بار خدایا) آن حضرت (در تبلیغ رسالت) امین تو و درستکار است، و روز قیامت شاهد و گواه (بر احوال بندگان) تو است، و نعمت و بخششى است که از جانب تو (بر خلائق) مبعوث شده، و فرستاده تو است بحقّ و راستى که (بر مردم) رحمت و مهربانى است. بار خدایا بعدل خود قسمت و بهره او (بالاترین مراتب قرب و منزلت) را نصیبش گردان، و پاداش او را بفضل و کرمت خیر بسیار و نعمتهاى بیشمار عطاء فرما. بار خدایا بناى او را بر بناى سازندگان پیش (دین او را بر ادیان انبیاء سلف) بلند (ظاهر و غالب) گردان، و خوان نعمت (پاداش زحمت و رنج) او را (در تبلیغ رسالت) نزد خود گرامى دار، و منزل و مأوایش را در درگاه حضرتت رفعت ده و او را بمنتهى درجه بزرگوارى برسان و برترى (بر همه خلائق) عطاء فرما، و ما را در جمعیّت و یارانش (مؤمنین و پرهیزکاران) محشور نما که (از معصیت و نافرمانى) خجل، و (از کردارهاى زشت) پشیمان، و (از راه راست) منحرف، و عهد شکن و آزمایش شده (ببلاء و سختیها) نباشیم. (سیّد رضىّ فرماید:) این فصل از این خطبه پیش از این (در خطبه هفتاد و یکم) بیان شد و لیکن چون در دو روایت اختلاف بود، لذا دوباره در اینجا آنرا تکرار کردیم. و قسمتى سوم از این خطبه است که باصحاب خود مى فرماید (و آنان را بر اثر نجنگیدن با معاویه و لشگر شام سرزنش مى نماید): (بعد از آنکه شما کافر و بت پرست و بى قدر و قیمت بودید) بر اثر کرامت و نوازش خداوند مقام و منزلت و بزرگوارى یافتید که کنیزان شما را (که هیچ اهمیّت ندارند) گرامى مى دارند، و همسایگانتان (کفّارى که با شما پیمان بستهاند) از آن کرامت الهىّ بهرهمند میشوند (به این جهت جان و مال و ناموسشان از هر خطرى محفوظ است) و تعظیم میکند و سر فرود مى آورد بشما کسیکه هیچ گونه فضیلت و مزیّتى (در حسب و نسب) بر او ندارید، و نه احسانى باو کردهاید، و مى ترسد از شما آنکه از غلبه و تسلّط شما ترسى ندارد و شما را حکومت و سلطنتى بر او نیست (تا بترسد، پس خوف پادشاهان و بزرگان در اقصى بلاد روى زمین بواسطه عظمت دولت اسلام است، نه از توانائى و شمشیر شما، اکنون سبب کفران چنین نعمتى چیست) و مى بینید پیمانهاى خدا شکسته شده و بخشم نمى آیید (اهل شام بر خلاف دستور الهىّ رفتار کرده و معاویه بر امام مفترض الطّاعه یاغى گردیده و به فرمان او اموال مسلمانها و معاهدین را که در پناه اسلامند غارت مى نمایند و شما ساکت نشسته با اینکه توانا هستید از ایشان جلوگیرى نمى نمائید) و حال آنکه براى شکستن پیمانهاى پدرانتان (که در مقابل پیمانهاى الهىّ اهمیّتى ندارد) حاضر نیستید و آنرا ننگ مى دانید، و (شما کسانى هستید که) احکام خدا بر شما وارد مى شد (از شما مى پرسیدند) و از شما صادر مى گشت (شما پاسخ مىگفتید) و بشما رجوع و بازگشت مىنمود (در مرافعه قضاوت مى کردید) پس مقام و منزلت خود را به ستمگران (معاویه و پیروانش) وا گذارده و زمام کارهایتان را بدست ایشان سپردید، و در احکام الهىّ بآنها تسلیم شده از آنان پیروى کردید، در حالتى که ایشان (در تکالیف شرعیّه) بشبهات و آراء باطله عمل میکنند، و در پى شهوات و خواهشهاى نفسانىّ مى روند، و (لیکن بدانید که این تسلّط و توانائى براى آنها نمى ماند، بلکه) سوگند بخدا اگر شما را در زیر هر اخترى متفرّق سازند (در شهرها پراکنده نمایند) هر آینه خداوند شما را براى روز بد ایشان گرد آورد (تا ببینید چگونه از آنان انتقام مى کشد.)