در علم الهى

از خطبه‏ هاى آن حضرت علیه السّلام است (در صفات حقّ تعالى حمد و سپاس خداوندى را سزاست که هیچ صفتى (از صفاتش) بر صفت دیگر او پیشى نگرفته است، پس پیش از آنکه آخر است اوّل مى‏ باشد و پیش از آنکه پنهان باشد هویدا است (زیرا پیش و پس شدن از مختصّات زمان است و زمان از لواحق حرکت و حرکت از لوازم اجسام و ذات مقدّس او منزّه از زمان و زمانیّات و مقدّم بر همه اجسام است، پس نمى ‏توان گفت که اوّلست قبل از آخر و ظاهر است پیش از باطن و حىّ و زنده است پیش از عالم و هکذا، زیرا براى او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضى بر بعض دیگر تقدّم و پیشى گیرد، پس صفات او عین ذات او هستند و گر نه زیاده و نقصان پذیرد و بعضى علّت بعض دیگر و بعضى معلول و ناقص گردد و این از لوازم ممکناتست، بنابراین اوّلیّت و آخریّت او عبارتست از اینکه او است مبدا هر چه بوجود آمده و مرجع هر چه فانى گردد و مراد از ظاهریّت و باطنیّت او آنست که بسبب آیات و مخلوقاتش ظاهر و نمایان است و کنه ذات مقدّسش از رؤیت و ادراک و احاطه اوهام باطن و پنهان، خلاصه او یکتایى است که مانندى براى او فرض نشود، لذا مى‏ فرماید: و غیر او هر که به وحدت و یکى بودن نامیده شود کم است (در مقابل بسیار یعنى ما سواى او واحد عددى است که متّصف به صفت قلّت باشد و مبدا و جزء کثیر است بخلاف او که واحد حقیقى است و کثرت ندارد یعنى دوّمى براى او فرض نمى‏ شود) و هر عزیزى غیر او ذلیل و خوار است (زیرا معلول است و معلول ذلیل علّت مى‏باشد) و هر توانائى غیر او ناتوان است (چون منشأ و مبدا هر قوّتى او است، پس غیر او چگونه ضعیف و ناتوان نباشد که یک چشم بر هم زدن بقاء و هستى خود را در اختیار ندارد) و هر مالک و متصرّفى غیر او مملوک (و مقهور اراده و مشیّت او) است (زیرا غیر از خداوند سبحان هر چه که هست ممکن است و هر ممکن معلول و در اختیار علّت، پس مالک حقیقى او است) و هر دانائى غیر او متعلّم و یاد گیرنده است (زیرا علم او عین ذاتست و علم غیر او زائد بر ذات و نیازمند به آموختن از غیر تا منتهى گردد بعلم حقّ تعالى، پس عالم مطلق او است و بس) و هر قادر و توانائى غیر او (در بعض امور) توانا است و (در بعض دیگر) ناتوان (و این دلیل بر امکان است، پس قادر حقیقى او است که قدرت عین ذات او و مبدأ قدرت و هر قادر و توانائى است) و هر شنونده ‏اى غیر او را آوازهاى بسیار بلند کر مى ‏گرداند و آوازه اى آهسته و دور را نمى ‏شنود (زیرا شنوایى غیر او بتوسّط قوّه سامعه جسمیّه است و آن قوّه داراى شرایطى است که اگر آن شرائط موجود نباشد صدایى نشنود، مثلا بسیار آهسته و دور و یا بسیار بلند نباشد که باعث اختلال آن قوّه گردد و مانع شنوایى باشد، ولیکن چون شنوایى خداوند متعال بذاته و بدون آلت است، لذا همه صداها: آهسته و بلند و دور و نزدیک پیش او یکسان و آشکار و نمایان است، پس سمیع مطلق و شنواى حقیقى او است) و هر بینائى غیر او از (دیدن) رنگهاى پنهان (مانند رنگها در تاریکى) و از(دیدن) اجسام لطیفه (مانند ذرّه‏ها) نابینا است (زیرا بینائى هر کس بتوسّط قوّه باصره جسمیّه است که آن قوّه داراى شرایطى است، ولیکن خداى تعالى بکنه ذات و بدون آلت بینا است، پس همه اشیاء: آشکار و نهان پیش او یکسان است) و غیر او هر آشکارى پنهان نیست و هر پنهانى آشکار نیست (پس او هم آشکار و هم پنهان است: آشکار است از جهة اینکه از روى آثار و علامات بر هیچکس پنهان نیست، و پنهان است از جهة اینکه محال است و نمى‏ شود کنه ذاتش را درک نمود، او است خداوندى که) مخلوقاتش را نه براى تقویت سلطنت و پادشاهى آفریده و نه براى ترس از پیش آمدهاى روزگار (که مبادا روزى محتاج شود) و نه براى یارى خواستن (بر دفع) همتائى که با او نزاع کند و نه براى جلوگیرى از غلبه و فخر و مباهات شریک و ضدّ، بلکه (آفریدگان) مخلوقاتى هستند پرورده شده (به نعمت هاى او) و بندگانى ذلیل و خوار (در مقابل حکم و مشیّت او) در چیزها حلول نکرده تا گفته شود در آنها است (زیرا حلول در شى‏ء مستلزم جسمیّت و امکان است) و از هیچ چیز دور نگشته تا گفته شود از آنها جدا است (زیرا به همه اشیاء احاطه دارد) آفریدن آفریدگان و تدبیر و اصلاح حال آن او را خسته و وا مانده نگردانید و در آفریدن اشیاء ناتوان نگردیده و در آنچه حکم نموده و مقدّر فرموده شبهه‏اى بر او دست نداده، بلکه حکم او حکمى است استوار و علمش پایدار و امرش ثابت و برقرار، و بندگان او با وجود عقوبتها و خشم هاى او باو امیدوارند (زیرا ملجأ و پناهى جز او ندارند) و با وجود نعمتها و بخشش هایش از او هراسانند (که مبادا کارى کنند که بعذاب گرفتار شوند(