و چون فضیلت تفکر در آیات عالم آفاق و انفس را دانستى، بدان که از تفکر در هر موجودى از موجودات مشاهده عجائب صنع پروردگار مى توان نمود و از تدبر در هر مخلوقى از مخلوقات ملاحظه غرایب قدرت آفریدگار مى توان کرد ، زیرا که آنچه دراقلیم وجود بجز ذات پاک آفریدگار یافت مى شود رشحه اى از رشحات وجود او و قطره اى از دریاى بى منتهاى فیض وجود او است و از اوج عالم مجردات تا حضیض منزل مادیات را اگر سیر کنى بجز صنع او نبینى و از کشور افلاک تا خطه خاک را اگر تفحص کنى به غیر از آثار قدرت او نیابى.
مجردات و مادیات از صنایع عجیبه او و «جواهر» و اعراض فلکیات و عنصریات و بسائط و مرکبات از بدایع غریبه او.

 

اى همه هستى زتو پیدا شده **خاک ضعیف از تو توانا شده

زیر نشین علمت کاینات **ما به تو قائم چو تو قائم به ذات

مبدا هر چشمه که جودیش هست **مخترع هر چه وجودیش هست

گر سر چرخ است پر از طوق اوست** ور دل خاک است پر از شوق اوست

لوالدى - قدس سره

اى ز وجود تو وجود همه **پرتوى از بود تو بود همه

نیست کن و هست کن و هست و نیست ***** غیر تو و صنع تو موجود نیست

صفحه خضرا ز تو آراسته ***** عرصه غبرا  زتو پیراسته

غیب ازل نور شهود از تو یافت ***** لوح عدم نقش وجود از تو یافت

روشنى لعل بدخشان  ز تو ***** پرتو خورشید درخشان زتو

نور ده ظلمتیان عدم ***** ربط ده خیل حدوث و قدم

جنبشى از بحر وجودت، سپهر***** پرتوى از عکس رخت، ماه و مهر

نقطه اى از دفتر صنعت فلک ***** شحنه اى از عسکر ملکت ملک

 

و هیچ ذره از ذرات عالم نیست مگر اینکه از انواع عجایب حکمت و غرایب صنعت پروردگار اینقدر در آن یافت میشود که اگر جمیع عقلاى عالم و حکماى بنى آدم از بدو آفرینش تا قیام قیامت دامن همت بر میان بندند که ادراک آنرا کنند به «عشرى از اعشار» و اندکى از بسیار آن نتوانند رسید، چه جاى این که آثار قدرت کامله را در جمیع موجودات توانند فهمید.

و مخفى نماند که موجوداتى که از «کتم عدم » به فضاى وجود آمده اند بسیارى ازآنها را ما نمى شناسیم، نه مجمل آنها را میدانیم نه مفصل، نه نامى از آنها شنیده ایم و نه نشانى و دست تصرف اوهام ما از آنها کوتاه و قدم اندیشه ما را در نزد آنها راه نیست.

پس از براى ما تفکر در آنها و ادراک عجایب و غرایب آنها ممکن نیست ، بلکه تفکر و تدبر ما منحصر است بآنچه مجملا وجود آنها را دانسته ایم و اصل آنها را شناخته.و آنها بر دو قسم اند: یکى آنچه دیده نمى شود و به حس در نمى آید و آنرا «عالم ملکوت » گویند ، مانند عالم عقول و نفوس مجرده و ملائکه و جن و شیاطین و از براى آنها انواع و طبقات بسیارى که بجز خالق آنها احاطه به آنها نتواند کرد.
و دیگرى آنچه محسوس میشود و مشاهده میگردد و از براى آنها سه طبقه است.

یکى آنکه: از عالم افلاک مشاهده میشود از ثوابت و سیارات و گردش آنها در لیل و نهار.

دوم: خطه خاک محسوس با آنچه در آن هست از بلندى و پستى و کوه و دریا وبیابان و صحرا و شطوط و انهار و معادن و اشجار و نباتات و حیوانات و جمادات.

سیم: عالم هوا با آنچه در آن مشاهده میشود از رعد و برق و برف و باران و ابر وصاعقه و امثال اینها.

و هر یک از این طبقات را انواع متکثره و هر نوعى را اقسام و اصناف غیر متناهیه است که هر یکى را صنعتى و هیئتى و اثر و خاصیتى و ظاهرى و باطنى و حرکت و سکونى و حکمت و مصلحتى است که بجز خداوند دانا نتواند ادراک نمود.

و هر یک از اینها را که دست زنى محل تفکر و عبرت و باعث بصیرت و معرفت مى گردد ، زیرا که همگى آنها گواهان عدل و شهود صدق اند بر وحدانیت خالق آنها وحکمت او و کمال او و قدرت و عظمت او.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار **** هر ورقش دفترى ست معرفت کردگار
پس هر که دیده بصیرت بگشاید و به قدم حقیقت گرد سراپاى عالم وجود بر آید و مملکت خداوند ودود را سیر کند در هر ذره از ذرات مخلوقات ، عجایب حکمت و آثار قدرت ، این قدر مشاهده مى کند که فهم او حیران و عقل او واله و سرگردان مى گردد.
و شبهه اى نیست در اینکه طبقات عوالم پروردگار در شرافت و وسعت متفاوت اند و هر عالم پستى را نسبت به مافوق آن قدر محسوسى نیست پس عالم خاک را که پست ترین عالم خداوند پاک است قدرى نیست در نزد عالم هوا، همچنان که عالم هوا را مقدارى نیست به قیاس عالم سموات و عالم سموات را نسبت به عالم مثال و عالم مثال را نظر به عالم ملکوت و عالم ملکوت را نظر به عالم جبروت و تمام اینها را نسبت به آنچه ما را راهى به ادراک آن نیست از عوالم الهیه.و آنچه از مخلوقات را که بر روى پست ترین همه این عوالم است که زمین باشد از حیوانات و نباتات و جمادات قدر محسوسى نسبت به اهل زمین نیست.
و از براى هر یکى از این اجناس ثلاثه انواع و اقسام و اصناف و افراد بى نهایت است.
و هر یک از این عوالم مشتمل است بر عجایب بسیار و غرایب بى شمار که تعداد آنها از حد و حصر متجاوز و بنان و بیان از ترقیم آن ابکم و عاجز است.