رساله هشتم در بیان آداب اهل تصوف

(1) اما بعد ، چنین گوید اضعف ضعفا و خادم فقرا ، عزیز بن محمد النسفی , که جماعت درویشان از این بیچاره درخواست کردند ، که می باید که در آداب اهل تصوف رساله ای جمع کنید . در خواست ایشان را اجابت کردم و از خداوند تعالی مدد و یاری خواستم تا از خطا و زلل نگاه دارد . (( انه علی ما یشاء قدیر و بالاجابه جدیر )) .

فصل اول : در بیان آداب اهل تصوف

(2) بدان که ادب اول آن است که پیوسته با وضو باشد و هر نوبت که وضو سازد ، دو رکعت نماز شکر وضو بگذارد .

(3) ادب دوم باید که پیوسته سجاده با خود دارد و به هر جا که رسد اول دو رکعت نماز گذارد آنگاه بنشیند .

(4) ادب سوم آن است که اوقات شب و روز را قسمت کند ، یعنی هر وقتی را وردی معین کند ورد عبادت  ، ورد غذا و ورد خواب تا از عمر او هیچ ضایع نشود .

(5) ادب چهارم نماز تهجد است ، یعنی در نیمه آخر شب دوازده رکعت نماز گذارد و آن گاه نماز وتر سه رکعت بگذارد .

(6) ادب پنجم اوراد نماز صبح است . چون نماز صبح را بگذارد به اوراد خواندن مشغول شود تا آن گاه که آفتاب بر آید .

(7) ادب ششم نماز چاشت است . چون آفتاب بر آید ، دو رکعت نماز اشراق بگذارد ، و چون نماز اشراق گذارد جای را نگاه دارد و اوراد نماز صبح تمام بخواند ، تا آن گاه که آفتاب بلند بر آید . آن گاه بر خیزد و دوازده رکعت نماز چاشت بگذارد . چون نماز چاشت تمام کرد ، آن گاه به کاری که خواهد مشغول شود ، و از اول صبح تا اکنون هیچ سخن از جهت دنیا نکند ، و از جای نماز بیرون نیاید . و اهل تصوف این وقت را بغایت عزیز داشته اند که فتوح های بسیار در این وقت یافته اند .

(8) ادب هفتم نماز اوابین است ، یعنی میان نماز شام و نماز خفتن دوازده رکعت نماز بگذارد به غیر از دو رکعت سنت نماز شام . و این وقت را هم بغایت عزیز داشته اند ، اول روز و اول شب .

(9) ادب هشتم سفر کردن است . باید که درویش همیشه در شهر خود نباشد ، وقت ها سفر کند و مذله و مشقه سفر را هم ببیند تا قدر مسافران بشناسد و مسافران را عزیز دارد . و دیگر آن که به دانایان رسد و صحبت زیرکان دریابد ، و از هر کس فایده گیرد . و در سفر کردن فواید بسیار است ، اگر مرد عاقل و زیرک باشد .

فصل دوم : در بیان فواید سفر

(10) و باید که تنها سفر نکند ، البته یاری باید که با وی باشد ، و زیاده از چهار زحمت باشد ، و کمتر از دو هم زحمت باشد . و هر یک را باید عصا و ابریق و سجاده و شانه و ازار و مسواک خود باشد . و البته باید که یکی را حاکم خود سازند ، و باقی محکوم بوند . و چون به خانقاهی برسند ، اول طلب خادم آن خانقاه کنند . و چون خادم بیامد ، باید که ایشان را عزیز دارد و مرحبا گوید ، و در خانقاه در آورد . و جایی که خادم مصلحت بیند موزه را بیرون کنند و کفش بپوشند . و خادم راه آب خانه با ایشان نماید ، و ایشان موزه و عصا و ابریق و سجاده به خادم دهند ، تا خادم رخت ایشان به جایی بنهد . و سجاده ایشان به جایی که مصلحت بیند بیندازد . هر یک به سر سجاده خود روند و دو رکعت نماز سبک بگذارند ؛ و آنگاه برخیزند و از سجاده بیرون آیند . درویشان را که حاضر باشند ، سلام کنند . و درویشان هم جمله برخیزند ، و از سجاده ها بیرون آیند ، و جواب سلام بگویند ، و دست در گردن یکدیگر آورند ، و دست یکدیگر بوسه کنند ، و هر یک به سر سجاده خود روند و بنشینند ، و هر چیز که از ایشان پرسند ، جواب مختصر با فایده بگویند ؛ و چیزی که نپرسند ، نگویند . آنگاه خادم سفره ایشان بکشد ، و آن چه حاضر باشد بیاورد . و تا سه روز نگذرد ، از خانقاه بیرون نروند ، مگر که ضرورتی اوفتد . و چون سه روز بگذرد ، آنگاه به اجازت به زیارتی که خواهند بروند ، و جماعتی که خواهند ببینند .

(11) ای درویش ! کسانی که در خانقاه باشند ، بی اجازت از خانقاه بیرون نیایند . و چون به اجازت بیرون آیند ، به بازار نروند . به آن کار که بیرون آمده باشند ، چون کار کرده شود ، زود به خانقاه باز گردند ، و در بیرون چیزی نخورند و به مهمانی کسی نروند ، و از کسی چیزی دریوزه نکنند ، هر چه خواهند از خادم خواهند .

فصل سوم : در بیان آداب خانقاه

(12) چون در خانقاه روند ، اول پای راست در اندرون نهند ، و چون بیرون آیند ، اول پای چپ بیرون نهند . و در مسجد و جاهای متبرکه هم چنین کنند . و چون در آب خانه روند ، اول پای چپ داخل نهند ، و چون بیرون آیند ، اول پای راست در بیرون نهند و در گرمابه و خانه های ظالمان هم چنین کنند .

( 13) ای درویش ! در خانقاه نه به روز نه به شب سخن بلند نکنند ، و چیزی به آواز بلند نخوانند ، و چون راه روند ، سخت نروند ، و کفش کوب نروند تا عزیزانی که در فکر و ذکر باشند ، مشوش نشوند ؛ و اگر در خواب باشند ، خواب بر ایشان شوریده نشود .

(14) ای درویش ! باید که در خانقاه کسی اهل خدمت باشند ، خدمتی قبول کنند ، و اگر خدمتی نباشد ، که هر خدمتی را کسی معین باشد ، شکرانه ئی به وی دهند که خدمتی به وی حواله کنند . آن خدمت از سر صدق و اخلاص به جای آورد ، و در کارهای دیگران شروع نکنند ، مگر به اجازت آن کس .

(15) ای درویش ! باید که ساکنان خانقاه از حال یکدیگر با خبر باشند . اگر یکی را رنجی بود ، یا مهمی باشد ، و خود تدبیر آن نتواند کردن ، دیگران به مدد وی برسند ، و آن مهم را کفایت کنند . و چون بزرگان به کوچکان رسند ، در خلوت نصیحت کنند . غرض از این سخن این است که مدد و معاونت از یکدیگر دریغ ندارند ، عیب یکدیگر بپوشند ، و هنر یکدیگر آشکار کنند . و اگر کوچکان را چیزی مشکل باشد ، از بزرگان سوال کنند. بزرگان باید که به طریق لطف و روی تازه جواب ایشان بگویند . و اگر چیزی سوال کنند که ، نه مقام ایشان باشد ، و ایشان را استعداد فهم آن سخن نبود ، مصلحت آن باشد که جواب نگویند . زیان آن بیش از سود بود ، و اگر دانند که برنجد و نخواهد که برنجد ، مصلحت آن باشد که جواب چنان گویند که گفته باشند و نگفته باشند . سخن با هر کس به قدر استعداد وی باید گفت .

فصل چهارم : در بیان ماجرا گفتن است

( 16) یعنی اگر درویش سخنی گوید ، یا کاری کند که دیگری را برنجاند ، آن کس که رنجیده باشد ، باید که در دل ندارد ، و در نظر درویشان با آن درویش به طریق لطف آن چه رفته باشد ، بگوید . و اگر او را جوابی واضح باشد چنان که درویشان قبول کنند ، بگوید ، تا آن سخن از خاطر آن درویش به در رود . و اگر او را جواب واضح نباشد ، دراز نکشد ، و زود به عذر و استغفار پیش آید ، و برخیزد ، و به جای کفش رود ، و بایستد ، و دست بر هم نهد ، و سر در پیش اندازد ، تا آنگاه که آن درویش برخیزد و آن درویشان دیگر به موافقت آن درویش برخیزند . و ایشان هر دو دست در گردن یکدیگر آورند ، و خوش شوند . آن گاه جمله بر موافقت یکدیگر را در بر گیرند و بنشینند ، آنگه خادم از مطموعات آن چه حاضر باشد ، در میان آورد ، و اگر چیزی حاضر نباشد ، خادم آب بگرداند . و اگر قوال حاضر باشد ، چیزی بگوید که آواز خوش در این وقت اثرها دارد . و ماجرا گفتن مدد قوی است درویشان را تا درویشان به ادب زندگانی کنند . و سخنی که نباید گفت ، نگویند ؛ و کاری که نباید کرد ، نکنند . و در وقت ماجرا گفتن البته باید که شیخ حاضر باشد . و اگر شیخ حاضر نباشد ، درویش که به جای شیخ باشد ، باید که حاضر بود . و اگر این هر دو حاضر نباشند ، باید که خود به خود ماجرا نگویند ، که کدورت زیاده شود .

فصل پنجم : در بیان سماع کردن است

( 17 ) اگر درویشی را در ریاضات و مجاهدات ضعفی پیدا آید ، یا خللی در دماغ پیدا آید ، باید که زود به علاج آن مشغول شوند ، و به روغن های موافق ، و غذاهای صالح ، و هوای معتدل تدبیر کنند . و یکی از علاج آن است که او را به آواز خوش مدد دهند . یکی هم از درویشان که او را آواز خوش و حزین بود ، گاهگاه در پیش وی چیزی بگوید . و اگر کسی را زحمتی نباشد ، و درویشان را ملالتی بود ، دفع ملالت را به وقتی که مصلحت باشد ، و به جایی که موافق بود ، و عوام در میان نباشد ، یکی هم از درویشان چیزی بگوید ؛ و اگر به دف وی بگویند ، هم شاید . و بعضی از سالکان باشند که ایشان را در سماع احوالی پیدا آید و از آن احوال فواید بسیار و گشایش بی شمار به ایشان رسد . این چنین کسان را ، اگر زمان و مکان و اخوان دست دهد ، و سماع کنند ، مصلحت باشد .

(18) ای درویش ! این چنین که رسم اهل روزگار است ، که خواص و عوام در هم می نشینند و سماع می کنند ، نه کار درویشان است ، و نه سنت مشایخ است ، یکی از رسوم و عادات عوام است . مشایخ گفته اند که درویشان باید که به این سماع نروند . و به نزدیک این ضعیف آن است که اهل تمیز باید که به این سماع حاضر نشوند ، از جهت آن که مردم عارف کار کودکان نکنند ؛ بازی کردن کار کودکان است .

(19) ای درویش ! درویشان باید که در سماع البته زمان و مکان و اخوان نگاه دارند تا بر سنت مشایخ باشد .

(20) ای درویش ! اگر در سماع کردن شیخ حاضر باشد ، یا بزرگی حاضر باشد ، چون شیخ برخیزد ، یا آن بزرگ برخیزد ، باید که جمله درویشان بر موافقت شیخ برخیزند ، و هر یک به جای خود بایستد ، و در میان نروند . چون شیخ یکی را در میان کشد ، آن کس تنها در میان رود . و اگر بعضی را ، یا جمله را در میان کشد ، جمله در میان روند . اگر دستار از سر شیخ برود ، جمله به موافقت شیخ دستار ها بردارند . و چون شیخ بنشیند ، جمله به موافقت شیخ بنشینند و اگر یکی را از درویشان حالی پیدا آید ، و برخیزد ، چون شیخ حاضر باشد ، اگر شیخ برخیزد ، جمله برخیزند ، و اگر شیخ بر نخیزد ، و بگوید که شما برخیزید ، جمله برخیزند ؛ و اگر نگوید که برخیزید ، هیچکس بر نخیزد . و آن درویش ساعتی بگردد تا آن گاه که از آن حال باز آید . چون از آن حال باز آید ، در حال باید که بنشیند . و اگر یکی را از درویشان دستار از سر برود ، اگر شیخ حاضر باشد ، و دستار از سر بردارد ، دیگران هم بردارند . و اگر شیخ بر ندارد ، دیگران هم بر ندارند ؛ و اگر شیخ حاضر نباشد ، و یا بزرگی حاضر نباشد ، چون یکی از درویشان برخیزد ، اصحاب جمله به موافقت برخیزند . و اگر یکی را دستار از سر برود ، جمله دستار ها از سر بردارند به طریق موافقت . و موافقت شیخ لازم است ، و موافقت اصحاب کرم و مروت است . و اگر یکی را زحمتی باشد ، و دستار از سر بر ندارد ، و موافقت نکند ، از وی باز خواست کنند .

فصل ششم : در بیان طعام خوردن است

(21) باید که درویشان بر سر سفره به ادب نشینند و حاضر باشند ، و به شره چیزی نخورند ، و پیران را عزیز دارند ، و بالای پیران ننشینند ، و تا بزرگ قوم آغاز نکند ، دیگران آغاز نکنند . و در دست و کاسه دیگران نگاه نکنند ، در کاسه خود نگاه کنند ، و از کاسه خود لقمه کوچک بردارند ، و نیک بخایند ، و تا آن فرو نبرند ، لقمه دیگر بر ندارند . و اگر چنان افتد که درویشان در یک کاسه طعام خورند ، باید که از پیش خود خورند ، و دست به پیش دیگران دراز نکنند . و چیزی که از دست بیفتد ، و آن را به دست چپ بردارند ، و در دهان ننهند یا به گوشه یی بنهند . پیش از دیگران دست از طعام باز نگیرند ؛ و اگر نخواهند ، خود را مشغول می دارند . در اول دست بشویند ، و در آخر دست و دهان بشویند .

(22) ای درویش ! هر روز باید که از سخنان مشایخ یعنی از تقوی ، و پرهیز گاری ، و ریاضات ، و مجاهدات و از اذکار و اوراد مشایخ چیزی بخوانند . و هر یک را باید که خلوت خانه ای باشد که چون از صحبت درویشان برخیزد ، به خلوت خانه رود ، و بخواند سخنان درویشان ، یا به ذکر و فکر ، یا به وردی که دارد مشغول شود .

فصل هفتم : در بیان ریاضات و مجاهدات

(23) درویشان باید که تا چهل سال هرگز بی ریاضات و مجاهدات نباشند ، و چون چهل سال بگذرد ، آنگاه ریاضات و مجاهدات سخت نکنند ، اما بی ریاضت و مجاهدت هم نباشند تا به شصت سال . چون شصت سال بگذرد ؛ بیش ریاضت و مجاهدت نکشند . بعد از شصت سال صحبت به دوام است ، بی صحبت اهل دل زندگانی نکنند . و ریاضت و مجاهدت درویشان آن چه معظم است ، خدمت داناست . و بعد از خدمت ، کم خوردن و کم گفتن و کم خفتن است به امر دانا .

فصل هشتم : در بیان صحبت

(24) ای درویش ! صحبت اثر های قوی و خاصیت های قوی دارد . هر که هر چه یافت ، از صحبت دانا یافت . کار صحبت دانا دارد . باقی این جمله ریاضات و مجاهدات و آداب و شرایط از جهت آن است که تا سالک شایسته صحبت دانا گردد . چون سالک شایسته صحبت دانا گشت ، کار سالک تمام شد . و سالک وقتی شایسته صحبت دانا گردد که از اخلاق بد تمام پاک شود ، و به اخلاق نیک تمام آراسته گردد . هر سخنی که از دانا بشنوده ، اگر فهم کند نیک ، و اگر فهم نکند به ایمان قبول کند تا به وقت خود معلوم کند . و هر دانایی که با کسی سخن گوید ، و آن کس نه در آن مقام باشد ، و از اخلاق بد پاک نشده ، البته هر دو زیان کنند ، هم گوینده ، و هم شنونده . و الحمدلله رب العالمین .