حکمت 251

تلخى‏هاى و شیرینى‏هاى دنیا و آخرت

(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: تلخکامى دنیا، شیرینى آخرت، و شیرینى دنیاى حرام، تلخى آخرت است.

حکمت 252

فلسفه احکام الهى

(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)

683

و درود خدا بر او، فرمود: خدا «ایمان» را براى پاکسازى دل از شرک، و «نماز» را براى پاک بودن از کبر و خودپسندى، و «زکات» را عامل فزونى روزى، و «روزه» را براى آزمودن اخلاص بندگان، و «حج» را براى نزدیکى و همبستگى مسلمانان، و «جهاد» را براى عزّت اسلام، و «امر به معروف» را براى اصلاح توده‏هاى ناآگاه، و «نهى از منکر» را براى بازداشتن بى‏خردان از زشتى‏ها، «صله رحم» را براى فراوانى خویشاوندان، و «قصاص» را براى پاسدارى از خون‏ها، و اجراى «حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى، و ترک «مى‏گسارى» را براى سلامت عقل، و دورى از «دزدى» را براى تحقّق عفّت، و ترک «زنا» را براى سلامت نسل آدمى، و ترک «لواط» را براى فزونى فرزندان، و «گواهى دادن» را براى به دست آوردن حقوق انکار شده، و ترک «دروغ» را براى حرمت نگهداشتن راستى، و «سلام» کردن را براى امنیّت از ترس‏ها، و «امامت» را براى سازمان یافتن امور امّت، و «فرمانبردارى از امام» را براى بزرگداشت مقام رهبرى، واجب کرد.

حکمت 253

روش سوگند دادن ستمکار

(سیاسى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنگاه که خواستید ستمکارى را سوگند دهید از او بخواهید که بگوید (از جنبش و نیروى الهى بیزار است» زیرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بیزارى، در کیفر او شتاب شود، امّا اگر در سوگند خود بگوید «به خدایى که جز او خدایى نیست» در کیفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به یگانگى یاد کرد.

حکمت 254

تلاش در انفاقهاى اقتصادى

(اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم خودت وصىّ مال خویش باش، امروز به گونه‏اى عمل کن که دوست دارى پس از مرگت عمل کنند.

حکمت 255

تندخویى و جنون

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: تندخویى بى‏مورد نوعى دیوانگى است، زیرا که تندخو پشیمان مى‏شود، و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او پایدار است.

حکمت 256

حسادت و بیمارى

(اخلاقى، بهداشتى) و درود خدا بر او، فرمود: سلامت تن در دورى از حسادت است.

حکمت 257

راه شاد کردن دیگران (اخلاق خانواده)

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: اى کمیل خانواده‏ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى، و شب‏ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى‏شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.

حکمت 258

صدقه و توانگرى

(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه تهیدست شدید با صدقه دادن، با خدا تجارت کنید.

حکمت 259

شناخت جایگاه وفادارى

(اخلاقى اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: وفادارى با خیانتکاران نزد خدا نوعى خیانت، و خیانت به خیانتکاران نزد خدا وفادارى است.

 

 

حکمت 260

پرهیز از مهلت دادن‏هاى خدا

(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده‏پوشى خدا او را مغرور سازد، و با ستایش مردم فریب خورد، و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمایش قرار نداد.

مى‏گویم: (این سخن امام علیه السّلام در کلمات گذشته آمده بود، امّا چون در اینجا عبارات زیبا و مفیدى اضافه بر گذشته وجود داشت آن را نقل کردم).

 

 

بخش حکمت‏هاى شگفتى‏آور از سخنان امیر المؤمنین علیه السّلام

(در این فصل برخى از سخنان برگزیده شگفتى‏آور امام را مى‏آوریم که احتیاج به تفسیر و تحلیل دارد).

1-  روایتى از امام

اشاره به ظهور امام زمان علیه السّلام

چون آنگونه شود، پیشواى دین«» قیام کند، پس مسلمانان پیرامون او چونان ابر پاییزى گرد آیند.

(«یعسوب» یعنى بزرگ مسلمانان، و «قزع» یعنى ابرهاى پاییزى)

2-  روایتى دیگر از امام

سخنورى

این سخنران، زبردست ماهرى است«».

(«شحشح» یعنى مهارت دارد، به کسى که خوب حرف مى‏زند یا خوب راه مى‏رود گویند، ولى در موارد دیگر «شحشح» یعنى فردى بخیل)

3-  روایتى دیگر از امام

پرهیز از دشمنى کردن

دشمنى، رنج‏ها و سختى‏هایى هلاک کننده دارد.

(«قحم» یعنى مهلکه‏ها، زیرا دشمنى آنان را به هلاکت مى‏رساند، و به معنى سختى‏ها نیز آمده که مى‏گویند «قحمة الاعراب»، یعنى روزگار سختى و گرسنگى عرب‏ها به گونه‏اى که اموالشان تمام مى‏شود، و معنى «تقحّم» همین است که مى‏گویند خشکسالى روستاییان را به سرزمین‏هاى سبز و آباد کشانده است).

4-  روایتى دیگر از امام

سرپرستى زنان

چون زنان بالغ شوند، خویشاوندان پدرى براى سرپرستى آنان سزاوارترند.

منظور از «نصّ» آخرین درجه هر چیز است، مانند «نصّ» در سیر، که به معنى آخرین مرحله توانایى مرکب است، هنگامى که مى‏گوییم، «نصصت الرّجل عن الآمر» آنقدر سؤال از کسى بشود که آنچه مى‏داند بیان کند، بنا بر این «نصّ الحقاق» بمعنى رسیدن به مرحله بلوغ است که پایان دوره کودکى است، این جمله از فصیح‏ترین کنایات و شگفت آورترین آنها است، منظور امام این است، هنگامى که زنان باین مرحله برسند «عصبه»: مردان خویشاوند پدرى که محرم آنان هستند، مانند برادر، و عمو، به حمایت آنها سزاوارتر از مادرند، و هم چنین در انتخاب همسر براى آنها، و منظور از حقاق مخالفت و درگیرى مادر، با عصبه، در مورد این زن است، به طورى که هر کدام به دیگرى مى‏گوید: من از تو احقّ هستم، گفته مى‏شود:

 

 

«حاققته حقاقا» بمعنى رشد عقلى است، یعنى به مرحله‏اى برسد که حقوق و احکام در باره او اجرا شود، اما آن کس که نصّ الحقائق نقل کرده منظورش از حقایق، جمع «حقیقت» است. این بود معنایى که «ابو عبید قاسم بن سلام»«» براى این جمله کرده است، اما نظر من این است که منظور از «نصّ الحقاق» این است که زن به مرحله‏اى برسد که جائز باشد تزویج کند، و اختیاردار حقوق خود شود، این در حقیقت تشبیه به «حقاق» در شتر است چرا که «حقاق» جمع حقّه و «حق» است به معنى شترى که سه سالش تمام و آماده بهره‏بردارى است. «حقائق» نیز جمع حقّه است، بنا بر این هر دو تعبیر به یک معنى باز مى‏گردد، هر چند معنى دوم به روش عرب شبیه‏تر است.

5-  روایتى دیگر از امام

تأثیر ایمان در روح

ایمان نقطه‏اى نورانى در قلب پدید آورد که هر چه ایمان رشد کند آن نیز فزونى یابد.

(لمظة نقطه سیاه یا سفید است، مى‏گویند فرس المظ، یعنى اسبى که در لب او نقطه سپیدى باشد)

6-  روایتى دیگر از امام

ضرورت پرداخت زکات

هر گاه انسان طلبى دارد که نمى‏داند وصول مى‏شود یا نه، پس از دریافت آن واجب است زکات آن را براى سالى که گذشته، بپردازد.

مى‏گویم: (بنا بر این «دین ظنون» آن است که طلب کار نمى‏داند آیا مى‏تواند از بدهکار وصول کند یا نه گویا طلب کار در حال ظنّ و گمان است، گاهى امید دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهى امید دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهى نه، این از فصیح‏ترین سخنان است، همچنین هر کارى که طالب آن هستى و نمى‏دانى در چه موضعى نسبت به آن خواهى بود، آن را «ظنون» گویند. و گفته اعشى شاعر عرب از همین باب است، آنجا که مى‏گوید: «چاهى که معلوم نیست آب دارد یا نه، و از محلى که باران گیر باشد دور است، نمى‏شود آن را همچون فرات، که پر از آب است، و کشتى و شناگر ماهر را از پا در مى‏آورد، قرار داد» «جدّ» چاه قدیمى بیابانى را گویند، و ظنون آن است که معلوم نیست آب دارد یا نه).

7-  روایتى دیگر از امام

(وقتى لشکرى را در راه جنگ مشایعت مى‏کرد فرمود)

اخلاق نظامى

تا مى‏توانید از زنان دورى کنید

مى گویم: (معنى این سخن آن که از یاد زنان و توجّه دل به آنها در هنگام جنگ، اعراض کنید، و از نزدیکى با آنان امتناع ورزید، چه اینکه این کار بازوان حمیّت را سست، و در تصمیم شما خلل ایجاد مى‏نماید، و از حرکت سریع، و کوشش در جنگ باز مى‏دارد، هر کس که از چیزى امتناع ورزد گفته مى‏شود «عذب عنه» و «عازب» و «عذوب» به معنى کسى است که از خوردن و آشامیدن امتناع مى‏ورزد).

8-  روایتى دیگر از امام

امید به پیروزى

مسلمان چونان تیراندازى ماهرى است که انتظار دارد، در همان نخستین تیراندازى پیروز گردد.

 

 

مى‏گویم: (یاسرون، کسانى هستند که با تیرها بر سر شترى مسابقه مى‏دهند، و فالج، یعنى چیره دست پیروز، مى‏گویند. قد فلج علیهم و فلجهم. یعنى بر آنان پیروز شدند، و آنان را مغلوب کردند، و راجز«» مى‏گوید: چیره دستى را دیدم که پیروز شد.)

9-  روایتى دیگر از امام

جهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم

هر گاه آتش جنگ شعله مى‏کشید، ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پناه مى‏بردیم، که در آن لحظه کسى از ما همانند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به دشمن نزدیک‏تر نبود.

(وقتى ترس از دشمن بزرگ مى‏نمود، و جنگ به گونه‏اى مى‏شد که گویا جنگجویان را مى‏خواهد در کام خود فرو برد، مسلمانان به پیامبر پناهنده مى‏شدند، تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد، و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزى را بر آنان نازل فرماید، و در سایه آن حضرت ایمن گردند، اما جمله

«اذا احمرّ البأس»

کنایه از شدّت کارزار است. در این باره سخنان متعدّدى گفته شده که بهترین آنها اینکه امام داغى جنگ را به شعله‏هاى سوزان آتش تشبیه کرده است، و از چیزهایى که این نظر را تقویت مى‏کند، سخن پیامبر در جنگ حنین است، هنگامى که نبرد سخت شد و شمشیر زدن مردم را در جنگ «هوازن» مشاهده کرد فرمود:

«الآن حمى الوطیس»

اکنون تنور جنگ داغ شد، «وطیس» تنور آتش است، بنا بر این رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داغى و گرمى جنگ را به افروختگى و شدّت شعله‏ورى آتش تشبیه فرموده است).

 

 

ادامه حکمت‏ها

حکمت 261

مظلومیّت امام على علیه السّلام

(سیاسى، تاریخى) و درود خدا بر او، فرمود: (آن هنگام که تهاجم یاران معاویه به شهر انبار، و غارت کردن آن را شنید، تنها و پیاده به طرف پادگان نظامى کوفه «نخیله»«» حرکت کرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امیر مؤمنان ما آنان را کفایت مى‏کنیم، فرمود) شما از انجام کار خود درمانده‏اید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏کنید اگر رعایاى پیش از من از ستم حاکمان مى‏نالیدند، امروز من از رعیّت خود مى‏نالم، گویى من پیرو، و آنان حکمرانند، یا من محکوم و آنان فرمانروایانند. وقتى سخن امام در یک سخنرانى طولانى که برخى از آن را در ضمن خطبه‏هاى گذشته آوردیم، به اینجا رسید. (دو نفر از یاران جلو آمدند و یکى گفت: من جز خود و برادرم را در اختیار ندارم، اى امیر المؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا

حکومت 262

مشکل حقّ ناشناسى

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (حارث بن حوت«» نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم چنین نیست، امام فرمود) اى حارث تو زیر پاى خود را دیدى، امّا به پیرامونت نگاه نکردى، پس سرگردان شدى، تو حق را نشناختى تا بدانى که اهل حق چه کسانى مى‏باشند و باطل را نیز نشناختى تا باطل گرایان را بدانى. (حارث گفت: من و سعد بن مالک،«» و عبد اللّه بن عمر، از جنگ کنار مى‏رویم، امام فرمود) همانا سعد و عبد اللّه بن عمر، نه حق را یارى کردند، و نه باطل را خوار ساختند.

حکمت 263

مشکل هم نشینى با قدرتمندان

(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشین پادشاه، شیر سوارى را ماند که دیگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى‏داند که در جاى خطرناکى قرار گرفته است.

حکمت 264

نیکى به بازماندگان دیگران

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه‏دارند.

حکمت 265

گفتار حکیمان و درمان

(علمى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: گفتار حکیمان اگر درست باشد درمان«»، و اگر نادرست، درد جان است.

حکمت 266

روش صحیح پاسخ دادن

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى از امام پرسید که ایمان را تعریف کن) فردا نزد من بیا تا در جمع مردم پاسخ گویم، که اگر تو گفتارم را فراموش کنى دیگرى آن را در خاطرش سپارد، زیرا گفتار چونان شکار رمنده است، یکى آن را به دست آورد، و دیگرى آن را از دست مى‏دهد.

(پاسخ امام در حکمت 31 آمد که آن را نقل کردیم که ایمان را بر چهار شعبه تقسیم کرد)

حکمت 267

پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى

(اعتقادى، معنوى)

 

 

و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم اندوه روز نیامده را بر امروزت میفزا، زیرا اگر روز نرسیده، از عمر تو باشد خدا روزى تو را خواهد رساند.

حکمت 268

اعتدال در دوستى‏ها و دشمنى‏ها

(اخلاق اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: در دوستى با دوست مدارا کن، شاید روزى دشمن تو گردد، و در دشمنى با دشمن نیز مدارا کن، زیرا شاید روزى دوست تو گردد.

حکمت 269

روش برخورد با دنیا

(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم در دنیا دو دسته‏اند، یکى آن کس که در دنیا براى دنیا کار کرد، و دنیا او را از آخرتش بازداشت، بر بازماندگان خویش از تهیدستى هراسان، و از تهیدستى خویش در امان است، پس زندگانى خود را در راه سود دیگران از دست مى‏دهد. و دیگرى آن که در دنیا براى آخرت کار مى‏کند، و نعمت‏هاى دنیا نیز بدون تلاش به او روى مى‏آورد، پس بهره هر دو جهان را چشیده، و مالک هر دو جهان مى‏گردد، و با آبرومندى در پیشگاه خدا صبح مى‏کند، و حاجتى را از خدا درخواست نمى‏کند جز آن که روا مى‏گردد.

حکمت 270

ضرورت حفظ اموال کعبه

(تاریخى، فقهى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: (در زمان حکومت عمر، نسبت به فراوانى زیور و زینت‏هاى کعبه صحبت شد، گروهى گفتند آنها را براى لشکر اسلام مصرف کن، کعبه زر و زینت نمى‏خواهد، وقتى از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند، فرمود) همانا قرآن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هنگامى نازل گردید که اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان، که آن را بر أساس سهم هر یک از وارثان، تقسیم کرد، و غنیمت جنگى که آن را به نیازمندانش رساند، و خمس، که خدا جایگاه مصرف آن را تعیین فرمود، و صدقات، که خداوند راه‏هاى بخشش آن را مشخّص فرمود. و زیور آلات و زینت کعبه از اموالى بودند که خدا آن را به حال خود گذاشت، نه از روى فراموشى آن را ترک کرد، و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نیز آن را به حال خود واگذار چنانکه خدا و پیامبرش آن را بحال خود واگذاشتند. (عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم، و متعرّض زیور آلات کعبه نشد)

حکمت 271

روش صحیح قضاوت

(قضایى) و درود خدا بر او، فرمود: (دو نفر دزد را خدمت امام آوردند که از بیت المال دزدى کرده بودند، یکى برده مردم، و دیگرى برده‏اى جزو بیت المال بود، امام فرمود) برده‏اى که از بیت المال است حدّى بر او نیست، زیرا مال خدا مقدارى از مال خدا را خورده است، امّا دیگرى باید حدّ دزدى با شدّت بر او اجرا گردد (سپس دست او را برید).

 

حکمت 272

ضرورت استقامت در برداشتن کجى‏ها

(سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر از این فتنه‏ها و لغزشگاه با قدرت بگذرم، دگرگونى‏هاى بسیار پدید مى‏آورم.

حکمت 273

 

ضرورت توکّل به خداوند

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: به یقین بدانید خداوند براى بنده خود هر چند با سیاست و سخت کوش و در طرح و نقشه نیرومند باشد، بیش از آنچه که در علم الهى«» وعده فرمود، قرار نخواهد داد، و میان بنده، هر چند ناتوان و کم سیاست باشد، و آنچه در قرآن براى او رقم زده حایلى نخواهد گذاشت، هر کس این حقیقت را بشناسد و به کار گیرد، از همه مردم آسوده‏تر است و سود بیشترى خواهد برد. و آن که آن را واگذارد و در آن شک کند، از همه مردم گرفتارتر و زیانکارتر است، چه بسا نعمت داده شده‏اى که گرفتار عذاب شود، و بسا گرفتارى که در گرفتارى ساخته شده و آزمایش گردد، پس اى کسى که از این گفتار بهرمند مى‏شوى، بر شکر گزارى بیفزاى، و از شتاب بى جا دست بردار، و به روزى رسیده قناعت کن.

حکمت 274

ضرورت عمل گرایى

(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: علم خود را نادانى، و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هر گاه دانستید عمل کنید، و چون به یقین رسیدید اقدام کنید.

حکمت 275

ضدّ ارزش‏هاى اخلاقى

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: طمع به هلاکت مى‏کشاند و نجات نمى‏دهد، و به آنچه ضمانت کند، وفادار نیست، و بسا نوشنده آبى که پیش از سیراب شدن گلو گیرش شد، و ارزش آنچه که بر سر آن رقابت مى‏کنند، هر چه بیشتر باشد، مصیبت از دست دادنش اندوهبارتر خواهد بود، و آرزوها چشم بصیرت را کور مى‏کند، و آنچه روزى هر کسى است بى جستجو خواهد رسید.

حکمت 276

پرهیز از دورویى‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: خدایا به تو پناه مى‏برم که ظاهر من در برابر دیده‏ها نیکو، و درونم در آنچه که از تو پنهان مى‏دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتارى که تو از آن آگاهى، توجّه مردم را به خود جلب نمایم، و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستى که درونم را زشت کرده به سوى تو آیم، تا به بندگانت نزدیک، و از خشنودى تو دور گردم.

حکمت 277

سوگند امام علیه السّلام

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: نه، سوگند به خدایى که با قدرت او شب تاریک را به سر بردیم که روز سپیدى در پى داشت، چنین و چنان نبود.

حکمت 278

ارزش تداوم عمل

(اخلاقى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: کار اندکى که ادامه یابد، از کار بسیارى که از آن به ستوه آیى امیدوار کننده‏تر است.

 

حکمت 279

شناخت جایگاه واجبات و مستحبّات

(عبادى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه مستحبات به واجبات زیان رساند آن را ترک کنید.

حکمت 280

یاد قیامت و آمادگى

(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که به یاد سفر طولانى آخرت باشد خود را آماده مى‏سازد.

حکمت 281

برترى عقل از مشاهده چشم

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهى چشم‏ها دروغ مى‏نمایاند، امّا آن کس که از عقل نصیحت خواهد به او خیانت نمى‏کند.

حکمت 282

غرور، آفت پندپذیرى

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: میان شما و پندپذیرى، پرده‏اى از غرور و خودخواهى وجود دارد.

حکمت 283

علل سقوط جامعه

(اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: جاهلان شما پر تلاش، و آگاهان شما تن پرور و کوتاهى ورزند

حکمت 284

دانش نابود کننده عذرها

(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، راه عذر تراشى را بهانه جویان بسته است.

حکمت 285

ضرورت استفاده از فرصت‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آنان که وقتشان پایان یافته خواستار مهلتند، و آنان که مهلت دارند کوتاهى مى‏ورزند.

حکمت 286

سرانجام خوشى‏ها

(سیاسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: مردم چیزى را نگفتند خوش باد، جز آن که روزگار، روز بدى را براى او تدارک دید.

حکمت 287

مشکل درک قضا و قدر

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از قدر پرسیدند، پاسخ داد:) راهى است تاریک، آن را مى‏پمایید، و دریایى است ژرف، وارد آن نوشید، و رازى است خدایى، خود را به زحمت نیندازید.

حکمت 288

جهل و خوارى

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه خدا بخواهد بنده‏اى را خوار کند، دانش را از او دور سازد.

حکمت 289

الگوى کامل انسانیّت

(اخلاقى، اجتماعى، تربیتى) و درود خدا بر او، فرمود: در گذشته برادرى دینى داشتم«» که در چشم من بزرگ مقدار بود چون دنیاى حرام در چشم او بى‏ارزش مى‏نمود، و از شکم بارگى دور بود، پس آنچه را نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد، و آنچه را مى‏یافت زیاده روى نداشت. در بیشتر عمرش ساکت بود، امّا گاهى که لب به سخن مى‏گشود بر دیگر سخنوران برترى داشت، و تشنگى پرسش کنندگان را فرو مى‏نشاند. به ظاهر ناتوان و مستضعف مى‏نمود، امّا در برخورد جدّى چونان شیر پیشه مى‏خروشید، یا چون مار بیابانى به حرکت در مى‏آمد. تا پیش قاضى نمى‏رفت دلیلى مطرح نمى‏کرد، و کسى را که عذرى داشت سرزنش نمى‏کرد، تا آن که عذر او را مى‏شنید، از درد شکوه نمى‏کرد، مگر پس از تندرستى و بهبودى، آنچه عمل مى‏کرد مى‏گفت، و بدانچه عمل نمى‏کرد چیزى نمى‏گفت، اگر در سخن گفتن بر او پیشى مى‏گرفتند در سکوت مغلوب نمى‏گردید.

 

و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود. اگر بر سر دو راهى دو کار قرار مى‏گرفت، مى‏اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک‏تر است با آن مخالفت مى‏کرد، پس بر شما باد روى آوردن به اینگونه از ارزش‏هاى اخلاقى، و با یکدیگر در کسب آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید، بدانید که به دست آوردن برخى از آن ارزش‏هاى اخلاقى بهتر از رها کردن همه است.

حکمت 290

مسؤولیّت نعمت‏ها

(اعتقادى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر خدا بر گناهان وعده عذاب هم نمى‏داد، لازم بود به خاطر سپاسگزارى از نعمت‏هایش نافرمانى نشود.

حکمت 291

روش تسلیت گفتن

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: (جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش) اى اشعث اگر براى پسرت اندوهناکى، به خاطر پیوند خویشاوندى سزاوارى، امّا اگر شکیبا باشى هر مصیبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث اگر شکیبا باشى تقدیر الهى بر تو جارى مى‏شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى کنى نیز تقدیر الهى بر تو جارى مى‏شود و تو گناه کارى. اى اشعث پسرت تو را شاد مى‏ساخت و براى تو گرفتارى و آزمایش بود، و مرگ او تو را اندوهگین کرد در حالى که براى تو پاداش و رحمت است.

حکمت 292

عزاى پیامبر علیه السّلام و بى‏تابى‏ها

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (به هنگام دفن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) همانا شکیبایى نیکوست جز در غم از دست دادنت، و بى‏تابى ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصیبت تو بزرگ، و مصیبت‏هاى پیش از تو و پس از تو ناچیزند.

حکمت 293

دوستى با احمق هرگز

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: همنشین بى‏خرد مباش، که کار زشت خود را زیبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشى.

حکمت 294

فاصله میان شرق و غرب

(علمى) و درود خدا بر او، فرمود: (از فاصله میان مشرق و مغرب پرسیدند، فرمود:) به اندازه یک روز رفتن خورشید.

حکمت 295

شناخت دوستان و دشمنان

(اخلاقى اجتماعى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نیز سه دسته‏اند، امّا دوستانت: دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است، و امّا دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.

حکمت 296

پرهیز از دشمنى‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى را دید که چنان بر ضد دشمنش مى‏کوشید که به خود زیان مى‏رسانید، فرمود:) تو مانند کسى هستى که نیزه در بدن خود فرو برد تا دیگرى را که در کنار اوست بکشد

حکمت 297

 

ضرورت عبرت گرفتن

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: عبرت‏ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک

حکمت 298

اعتدال در دشمنى‏ها

(اخلاقى، سیاسى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که در دشمنى زیاده روى کند گناهکار، و آن کس که در دشمنى کوتاهى‏

 

703

کند ستمکار است، و هر کس که بى‏دلیل دشمنى کند نمى‏تواند با تقوا باشد

حکمت 299

نماز در نگرانى‏ها

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: آنچه که بین من و خدا نارواست اگر انجام دهم و مهلت دو رکعت نماز داشته باشم که از خدا عافیت طلبم، مرا اندوهگین نخواهد ساخت.

حکمت 300

شگفتى روزى بندگان

(اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسیدند چگونه خدا با فراوانى انسان‏ها به حسابشان رسیدگى مى‏کند پاسخ داد:) آن چنانکه با فراوانى آنان روزیشان مى‏دهد (و باز پرسیدند چگونه به حساب انسان‏ها رسیدگى مى‏کند که او را نمى‏بینند فرمود) همان گونه که آنان را روزى مى‏دهد و او را نمى‏بینند