رساله شانزدهم در بیان لوح محفوظ عالم صغیر

(1) امّا بعد ، چنین گوید اضعف ضعفا و خادم فقرا ، عزیز بن محمد النسفی ، که جماعت درویشان ازین بیچاره در خواست کردند ، که می باید که در لوح محفوظ عالم صغیر رساله یی جمع کنید ، و لوح محفوظ عالم صغیر را به شرح تقریر کنید . در خواست ایشان اجابت کردم و از خداوند تعالی مدد و یاری خواستم تا از خطا و ذلل نگاه دارد : (( انّه علی ما یشاء قدیر و بالاجابه جدیر )).

فصل اوّل : در بیان آن که در بعضی چیزها آدمی مجبور است

(2) بدان که لوح محفوظ عالم صغیر نطفه است ، از جهت آنکه هر چیز که در آدمی پیدا آید ، آن جمله در نطفه وی نوشته بود ، هم چون سعادت ، و شقاوت ، و دیانت ، و امانت ، و خیانت و زیرکی و حماقت و بخل و سخاوت و همّت عالی ، و خساست ، و توانگری ، و درویشی ، و مانند این ، جمله با نطفه آدمی همراه است ؛ و آدمی را دفع این ها از خود به هیچ وجه ممکن نیست ، و آدمی در این ها مجبور است .

پس هر که سعید است ، سعادت از شکم مادر با خود آورده است ؛ و هر کس شقی است ، شقاوت از شکم مادر با خود آورده است : (( السعید من سعد فی بطن امّه و الشقیّ من شقی فی بطن امّه )) . و این چنین که در سعادت و شقاوت دانستی ، در جمله احوال فرزند هم چنین می دان . و این جمله در نطفه آدمی نوشته است . و سبب این نوشته آن است که جمله کارهای عالم سفلی باز بسته است به عالم علوی ، و هر چیز که در عالم علوی نوشته است ، در عالم سفلی آن پیدا خواهد آمدن . پس این ها که در نطفه پیدا آمد ، از آن بود که در عالم علوی نوشته بود ؛ امّا در عالم علوی به طریق عموم نوشته بود ، نه به طریق خصوص ، و در نطفه به طریق خصوص نوشته شد . لاجرم دفع آن از خود ممکن نیست ، و دفع این از خود ممکن نیست .

(3) چون این مقدّمات معلوم کردی ، اکنون بدان که درین عالم سفلی آن را که سعادت همراه است ، نه از آن است که وی را دوست می دارند ، و سعادت را با وی همراه کرده اند ؛ نصیب وی خود چنین افتاد . و آن را که شقاوت همراه است ، نه از آن است که وی را دشمن می دارند ، و شقاوت با وی همراه کرده اند ؛ نصیب وی خود چنین افتاد . از جهت آن که کار انجم و افلاک آن است که همیشه سعادت ، و شقاوت ، زیرکی ، و حماقت ، و بخل ، و سخاوت ، و همّت عالی ، و خساست ، و توانگری و درویش درین عالم سفلی بر وجه عموم ، نه بر وجه خصوص ، می پاشند ، تا نصیب هر کس چه می آید ؛ یعنی حرکات افلاک و انجم در ین عالم اثرها دارند . و یکی از آن اثرها آن است که در زمان خاصیّت ها پیدا می آید . زمانی می باشد که در آن زمان هر که سفر کند ، نیک آید ، و زمانی می باشد که در آن زمان هر که سفر کند ، نیک نیابد . و زمانی باشد که در آن زمان نطفه هر که در رحم افتد ، آن فرزند سعید باشد . و زمانی باشد که در آن زمان نطفه هر که در رحم افتد ، آن فرزند شقی باشد . و زمانی هست که در آن زمان نطفه هر که در رحم افتد ، آن فرزند درویش بود ، و مانند این در هر زمانی خاصیّتی پیدا می آید .

(4) چون لوح محفوظ عالم صغیر را دانستی ، اکنون بدان که برین سخن سوالی می کنند و می گویند که اگر چنین است که سعادت و شقاوت و توانگری و درویشی و مانند این با نطفه آدمی همراه است ، چرا احوال بعضی مردم می گردد ، و بعضی را در اوّل عمر مال و جاه می باشد ، و در آخر عمر مال و جاه نمی باشد ؛ و بعضی را در اوّل عمر مال و جاه نمی باشد ، و در آخر عمر پیدا آید ، و در جمله چیز ها هم چنین می دان ؛

(5) جواب . بدان که این گشتن احوال اثر ازمنه اربعه است .

فصل دوّم : در بیان ازمنه اربعه

(6) بدان که گفته شد که به سبب گردش افلاک و انجم و اتّصالات ایشان در هر زمانی خاصیّتی پیدا می آید ، و هر زمانی شایسته کاری می گردد . چون این مقدّمات معلوم کردی ، اکنون بدان که آن زمان که نطفه در رحم می افتد ، و آن زمان که صورت فرزند پیدا می آید ، و آن زمان که حیات به فرزند می پیوندد ، و آن زمان که فرزند از شکم مادر بیرون می آید ، این هر چهار زمان اثرهای قوی و خاصیّت های عظیم دارد در احوال فرزند ، و با وجود این هر چهار زمان ، آن فرزند سعی و کوشش بسیار کند در تحصیل علوم ، و با وجود سعی و کوشش بسیار اتفاقات حسنه دست دهد ، آن فرزند در علوم یگانه شود ، بلکه در علم و حکمت پیشوا گردد ، و صاحب مذهب یا صاحب ملت شود . و اگر چنان اتفاق افتد که این چهار زمان دلیل باشند بر مال و جاه آن فرزند ، و با وجود این هر چهار زمان آن فرزند سعی و کوشش بسیار کند در تحصیل مال و جاه ، و با وجود سعی و کوشش بسیار اتفاقات حسنه دست دهد ، آن فرزند یگانه شود در مال و جاه ، بلکه پادشاه گردد و پادشاهی باشد با لشکر بسیار و خزینه تمام . و اگر بر عکس این اتفاق افتد که گفته شد ، بر عکس این باشد که گفته شد ، یعنی اگر چنان باشد که این هر چهار زمان دلیل باشند بر نحوست و بی چیزی آن فرزند ، آن فرزند هر چند مال و جاه بسیار به میراث بگیرد ، در چند روز هیچ به وی نماند ؛ و هر چند سعی و کوشش بسیار کند در طلب قوت یک روزه ، بی فایده باشد و میسر نشود . اگر قوت بامداد باشد ، شبانگاه نبود ، و اگر شبانگاه باشد بامداد نبود . و اگر چنان اتفاق افتد که این چهار زمان دلیل باشند بر اخلاق نیک آن فرزند ، آن فرزند بغایت متواضع و حلیم و کریم و عادل و با دیانت و راحت رسان شود ، و راست شود ، و راست گوی و نیک کردار باشد . و اگر چنان اتفاق افتد که این چهار زمان دلیل باشند بر اخلاق بد آن فرزند ، آن فرزند بغایت سفیه و بخیل و ظالم و بی دیانت و آزار رسان باشد ، و دروغ گوی و بد کردار بود . و در جمله احوال فرزند این چنین می دان ، هم چون زهد و ترک و حرص و طمع و تقوی و صلاحیت و فسق و فجور و مانند این .

(7) ای درویش ! این چنین کم افتد که این هر چهار زمان اقتضای یک چیز کنند ، این به نادر در هر وقتی یکی این چنین می افتد ، و در هر اقلیمی یک این چنین باشد . باقی در اکثر اوقات و اغلب ازمان این چهار زمان مختلف اند ، و احوال آن فرزند مختلف باشد ، یعنی اگر چنان اتفاق افتد که دو زمان اوّل دلیل باشند بر سعادت فرزند ، و دو زمان آخر دلیل باشند بر شقاوت فرزند ، آن فرزند در اوّل عمر به مراد بر آید ، و در آخر عمر به نامرادی بگذراند ؛ و اگر بر عکس این باشد ، بر عکس بود . و اگر چنان اتفاق افتد که این چهار زمان مختلف باشند ، احوال آن فرزند هم مختلف باشد ، از اوّل عمر تا به آخر عمر افتان و خیزان بگذراند . این است بیان لوح محفوظ عالم صغیر .

فصل سوّم : در بیان آن که آدمی در کردن افعال مختار است

(8)  بدان که در اوّل این رساله گفته شد که نطفه آدمی لوح محفوظ آدمی است ، از جهت آن که هر چیز که در آدمی پیدا آمد ، آن جمله در نطفه وی نوشته بودند ، و هر چیز که در نطفه آدمی نوشته است ، آدمی در آن مجبور است . پس هر سوالی که در رساله اوّل می کردند ، یعنی ماقبل این ، درین رساله هم می کنند ؛ یعنی اگر آدمی در رنج ، و راحت ، و سعادت ، و شقاوت ، و طاعت ، و معصیت و توانگری ، و درویشی مجبور است ، سعی و کوشش آدمی و پرهیز و احتیاط آدمی از برای چیست ، و دعوت انبیا و تربیت اولیا چراست ؟ و تدبیر عقلا و معالجت حکما را فایده چیست ؟

(9) جواب . بدان که این مسئله همان مسئله است که در رساله ماقبل گفتیم که هر چیز که در عالم علوی ، که لوح محفوظ عالم سفلی است ، نوشته است به طریق کلی نوشته است ، نه به طریق جزوی . به این سبب ما را به این چیزها اختیار است ، یعنی حاصل کردن آن چیزها خود را ، و دفع کردن آن چیزها از خود به سعی و کوشش ما باز بسته است . درین رساله همان می گوییم ، یعنی هر چیز که در نطفه آدمی به طریق کلی نوشته است ، ما در آن چیزها مختاریم ، و هر چیز که در نطفه آدمی به طریق جزوی نوشته است ، ما در آن چیزها مجبوریم .

(10) چون این مقدّمات معلوم کردی ، اکنون بدان که در نطفه آدمی جسم و روح آدمی ، و استعداد و افعال آدمی نوشته است ، و آدمی در بودن جسم و روح خویش مجبور است ، و در بودن استعداد خود هم مجبور است ؛ امّا در کردن افعال خود مختار است ، از جهت آن که جسم و روح و استعداد آدمی در نطفه آدمی به طریق جزوی نوشته است ، و افعال آدمی به طریق کلی نوشته ، یعنی کمّیت و کیفیّت  روح و جسم و استعداد در نطفه نوشته است ، و جسم و روح و استعداد آدمی مقدّر است ، امّا کمیّت و کیفیّت افعال در نطفه ننوشته است ، و افعال آدمی مقدّر نیست .

(11) ای درویش ! اگر آدمی در افعال خود مجبور است ، چرا فاعل خیر مستحقّ مدح است ، و فاعل شرّ مستوجب ذمّ است ، و چرا عاقلان و دانایان امر معروف و نهی منکر کرده اند و می کنند ، و چرا نصیحت و مشورت را پسندیده داشته اند و می دارند ؟

(12) ای درویش ! غرض از این دراز کشیدن آن است ، که تا تو را به یقین معلوم شود که آدمی در استعداد خود مجبور است ، و در افعال خود مختار است . و هیچ شکّ نیست که این چنین است . چون دانستی که آدمیان در اقوال و افعال خود مختار اند ، هر چه می خواهند می گویند ، و هر چه می خواهند می کنند ، و هر چه می خواهند می خورند ، پس دعوت انبیا و تربیت اولیا به جای خود است ، و تدبیر عقلا و معالجت حکما هم به جای خود است ، و سعی و کوشش آدمی و پرهیز و احتیاط آدمی هم به جای خود است .

(13) ای درویش ! گفتن و کردن و خوردن آدمی هر سه برابر است . اگر مقدّر است ، هر سه مقدّر است ؛ و اگر مقدّر نیست ، هر سه مقدّر نیست ، اختیار به دست آدمی است . اگر خواهد ، راست گوید ، و اگر خواهد دروغ گوید ؛ اگر خواهد ، بسیار گوید ، و اگر خواهد اندک گوید ؛ اگر خواهد ، طاعت کند ، و اگر خواهد معصیت ، اگر خواهد ، بسیار کند ، و اگر خواهد ، اندک ، اگر خواهد ، حلال خورد ، و اگر خواهد ، حرام خورد ، اگر خواهد ، بسیار خورد ، و اگر خواهد ، اندک خورد ، ؛ یعنی قول و فعل آدمی مقدّر است ، امّا قول و فعل مطلق ، نه قول و فعل مقیّد به خلاف استعداد .

(14) ای درویش ! تقلید پدر و مادر حجابی عظیم است ، و هر کس که در پس این حجاب بماند ، هیچ چیز را چنان که آن چیز است ندانست و ندید . و معنی این حدیث که (( فرغ الربّ من الخلق و الرزق و الاجل )) راست است ، و رزق مقدّر است ، و اجل مقدّر است ، امّا رزق مطلق و اجل مطلق ، نه رزق مقیّد و اجل مقیّد . اگر رزق و اجل مقیّد نبودندی ، و تقدیر رزق و اجل نکرده بودندی ، رزق و اجل در عالم موجود نبودندی . و این چنین که در رزق و اجل دانستی ، در قول ، و فعل ، و علم ، و خُلق ، و طاعت ، و معصیت ، و مانند این هم چنین می دان . سخن دراز شد و از مقصود دور افتادم .

فصل چهارم : در بیان استعداد و سعی

(15) بدان که می گویند که ما را به یقین معلوم شد که آدمی در استعداد خود مجبور است و در افعال و اقوال خود مختار است ، امّا برین سخن یک سوال دیگر می کنند و می گویند که چون در نطفه آدمی نوشته است که این فرزند سعید است یا شقی است ، عالم است یا جاهل است ، توانگر است یا درویش است ، فراخ روزی است یا تنگ روزی است ، و مانند این ، می بایست که این ها وی را حاصل بودی ، و نیست ؛ یعنی هر چیز که در نطفه این فرزند نوشته است ، می بایست که بی سعی و کوشش این فرزند وی را حاصل بودی ، و نیست ، و چون به سعی و کوشش وی موقوف است ، تا آن چیز که در نطفه وی نوشته است به وی رسد ، چه فرق باشد میان وی و دیگر فرزندان که ننوشته است در نطفه ایشان ؟

(16) جواب . بدان که در نطفه آدمی علم و مال و جاه و رزق و مانند این ننوشته است ، یعنی در نطفه آدمی ننوشته است که این فرزند علم چند آموزد و چون آموزد ، و مال چند حاصل کند و چون حاصل کند ، و در جمله چیزها هم چنین می دان . در نطفه آدمی استعداد تحصیل علم و حکمت ، و استعداد تحصیل مال و جاه نوشته است . چون استعداد تحصیل علم و حکمت در نطفه این فرزند نوشته است ، علم و حکمت نصیب این فرزند است ، امّا موقوف است به سعی و کوشش این فرزند؛ و در جمله چیزها هم چنین می دان . و تفاوت میان این فرزند و دیگر فرزندان آن باشد که تحصیل علم و حکمت ، یا تحصیل مال و جاه برین فرزند آسان باشد ؛ به اندک سعی و کوشش که این فرزند کند به مقصود و مراد برسد ، از جهت آن که نصیب خود می طلبد ، یعنی چیزی می طلبد که وی را از برای آن چیز آفریده اند : (( کلّ میسّر لما خلق له )) به خلاف فرزندان دیگر که در نطفه ایشان این استعداد ننوشته است . تحصیل علم و حکمت یا تحصیل مال و جاه بر ایشان دشوار باشد ، و با آن که دشوار باشد ، بی فایده بود . از جهت آن که چیزی می طلبند که ایشان را از برای این چیز نیافریده اند .

(17) ای درویش ! طریق مستقیم در میان جبر و قدر است . چنین میدانم که تمام فهم نکردی . روشن تر ازین بگویم . بدان که آدمی دو چیز دارد که آن دو چیز او را به مقصود و مراد می رساند ، اوّل عقل ، دوّم عمل ؛ و آدمی در بودن عقل مجبور است ، و در کردن عمل مختار است . پس جبر و قدر دو بال آدمی اند . و اگر این دو بال نباشند ، یا یکی ازین دو بال نبود ، هرگز به مقصود و مراد نرسد . و عقل دو قسم است . یکی عقل غریزی است ، و آن استعداد است ، و یکی عقل مستفاد است ، و آن کمال عقل است . و عمل هم بر دو قسم است ، عمل قلب و عمل قالب .

(19) چون این مقدّمات معلوم کردی ، اکنون بدان که استعداد هر چیزی مناسب حال آن چیز باشد ؛ مثلا ؛ استعداد تحصیل علم و حکمت قوّت ادراک و قوّت حفظ است : هر چیز که بشنود ، دریابد ، و هر چیز که دریابد ، نگاه دارد . باز این استعداد در حقّ هر کس بر تفاوت باشد ؛ استعدادی باشد که به اندک سعی و کوشش علم و حکمت بسیار حاصل کند ، و استعدادی باشد که به سعی و کوشش بسیار علم و حکمت اندک حاصل شود . و این چنین که در علم و حکمت دانستی ، در همه چیزها هم چنین می دان . هر چیزی استعدادی دارد ، و در نطفه هر فرزند که استعداد چیزی نوشته اند ، آن چیز نصیب آن فرزند است ، و آن فرزند را از برای آن چیز آفریده اند ، و عمل آن چیز بر وی آسان کرده اند . این است بیان جبر و قدر .

(20) ماهیّت آدمی قابلیّت و استعداد دارد ، و آن قابلیّت و استعداد عامّ است ، و انسان کلّی استعداد بسیار کارها دارد . و چون ماهیّت به نطفه رسید ، در آن نطفه به واسطه ازمنه اربعه آن استعداد عامّ خاصّ گشت . و چون آن نطفه فرزند شد ، و از مادر بوجود آمد ، در آن فرزند به واسطه مادر و پدر و به واسطه هم صحبتان آن استعداد خاصّ خاصّ گشت .

فصل پنجم : در بیان نصیحت

(21) ای درویش ! عاقلان چون دانستند که حال چنین است که بیشتر کارهای ایشان را پیش از آمدن ایشان ساخته اند و پرداخته اند ، راضی و تسلیم شدند ، و به داده خدای تعالی قناعت کردند ، و از خود و دیگران آن چه ننهاده بودند ، طلب نکردند ، و در هر که استعداد کاری مشاهده کردند ، وی را بر آن کار داشتند ، تا مال ایشان و عمر وی ضایع نشود ، و سعی هر دو مشکور باشد .

(22) ای درویش ! اگر به آن چه داری راضی شوی ، و شکر آن چیز بگذاری ، و آن را به غنیمت داری ، همیشه مجموع دل و آسوده خاطر باشی . و اگر به آن چه داری ، راضی نشوی ، و طلب زیادت کنی ، همیشه پراکنده خاطر و در زحمت باشی ، از جهت آن که بایست نهایت ندارد . و آن عزیز از سر همین نظر فرموده است .

اگر کنی طلب نا نهاده رنجه شوی                و گر بداده قناعت کنی بیاسایی

(23) ای درویش ! به یقین بدان که فراغت و جمعیّت در ترک است ، هر کجا ترک بیشتر ، فراغت و جمعیّت بیشتر . و الحمد لله ربّ العالمین