رساله در بیان لوح محفوظ و کتاب خدای و دوات و قلم

(تقریر مختلف رساله چهاردهم )

(1) امّا بعد ، چنین گوید اضعف ضعفا و خادم فقرا ، عزیز بن محمّد النسفی ، که جماعت درویشان ازین بیچاره درخواست کردند که می باید که در بیان لوح محفوظ و کتاب خدا ، و دوات و قلم رساله ئی جمع کنید ، درخواست ایشان را اجابت کردم و از خدای تعالی مدد و یاری خواستم تا از خطا و ذلل نگاه دارد : (( انّه علی ما یشاء قدیر و بالاجابة جدیر )) .

فصل اوّل : در بیان عالم جبروت

(2) بدان که عالم جبروت هم لوح محفوظ و هم کتاب خدای و هم دوات است ، از جهت آن که عالم جبروت دو روی دارد ، یکی روی در خدا دارد ، و یکی روی در ملک و ملکوت دارد ؛ و آن روی که در خدای دارد ، لوح محفوظ می گویند ، و کتاب خدای می خوانند ، از جهت آن که هر چیز که بود ، و هست ، و می خواهد بود ، جمله به یک بار در عالم جبروت نوشته است . (( و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین )) پس عالم جبروت ، لوح محفوظ و کتاب خدای باشد . و این روی را که در ملک و ملکوت دارد دوات می گویند ، از جهت آن که مفردات و مرکّبات عالم جمله از عالم جبروت پیدا آمدند ، و ظاهر و مفصّل گشتند ؛ تا در عالم جبروت بودند ، جمله پوشیده و مجمل بودند . پس عالم جبروت دوات باشد .

(3) چون لوح محفوظ و کتاب خدای و دوات را دانستی ، اکنون بدان که جوهر اوّل قلم خدای است ، از جهت آن که به جوهر اوّل خطاب آمد که (( ازین دوات بنویس !)) در یک طرفة العین بنوشت تا مفردات عالم موجود گشتند ، و از عالم قوّت به عالم فعل آمدند ، و از عالم اجمال به عالم تفصیل رسیدند . و مفردات عالم عقول و نفوس و طبایع و افلاک و انجم و عناصر اند . چون مفردات بنوشت قلم خشک شد ، امّا مفردات دایم در کتاب اند و مرکّبات می نویسند . (( ن و القلم و ما یسطرون )) : (( ن )) عالم جبروت است (( و القلم )) جوهر اوّل است (( و ما یسطرون )) مفردات عالم اند .

(4) ای درویش ! مفردات عالم هر یک کاری دارند ، و دایم به کار خود مشغول اند ، تا مرکّبات عالم از ایشان پیدا آمدند و می آیند . و مرکّبات عالم معادن و نباتات و حیوانات اند . موجودات عالم بیش ازین نیستند .

(5) ای درویش ! عالم جبروت کتاب خدای است ، و عالم ملک و عالم ملکوت هم کتاب خدای است ، امّا عالم جبروت کتاب مجمل است ، و عالم ملک و عالم ملکوت کتاب مفصّل است . درین کتاب مفصّل مفردات عالم حروف تهجّی اند و مرکّبات عالم سه آمدند ، معدن ، و نبات ، و حیوان ، از جهت آن که مفردات حروف تهجّی بیست هشت اند ، و مرکّبات سه اند ، اسم و فعل و حرف .

فصل دوّم : در بیان مفردات و مرکّبات

(6) بدان که مفردات عالم هم لوح محفوظ و هم کتاب و هم دوات و هم قلم اند ، از جهت آن که مفردات هم دو روی دارند . یکی روی در عالم جبروت دارند و یکی روی در مرکّبات دارند . آن روی را که در عالم جبروت دارند لوح محفوظ می گویند . و کتاب می خوانند از جهت آن که هر چیز که در مرکّبات بود و هست و خواهد بود ، آن جمله را قلم اوّل از دوات اوّل برایشان نوشت . و این دوّمی را که در مرکّبات دارند ، دوات می گویند ، و کلام می خوانند ؛ از جهت آن دوات می گویند ، که مرکّبات عالم جمله از مفردات پیدا آمدند ، و ظاهر و مفصّل گشتند ؛ تا در مفردات بودند ، جمله پوشیده و مجمل بودند ، پس مفردات دوات باشند . و از جهت آن قلم می خوانند ، که مفردات دایم در کتابت اند و مرکّبات می نویسند . قلم اوّل که مفردات نوشت خشک گشت . این اقلام که مرکّبات می نویسد ، خشک نشدند ، و جمله در کتابت اند . (( قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربّی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربّی و لو جئنا بمثله مددا)) .

(7) ای درویش ! قلم اوّل ، که مفردات نوشت ، و این اقلام که مرکّبات می نویسند ، کتابت از کسی نیاموخته اند . کتابت با ذات ایشان همراه است . کمال مفردات مقارن ذات ایشان است به خلاف مرکّبات .

فصل سوّم : در بیان نطفه آدمی

(8) بدان که گفته شد که هر چیز که در عالم کبیر اثبات کنند ، باید که نمودار آن در عالم صغیر باشد ، تا آن سخن راست بود ، از جهت آن که عالم صغیر نسخه و نمودار عالم کبیر است ، و هر چه در عالم کبیر هست ، نمودار آن در عالم صغیر هست .

(9) ای درویش ! نطفه آدمی هم لوح محفوظ و هم کتاب و هم دوات است ، از جهت آن که نطفه آدمی هم دو روی دارد ، یکی روی در خدای دارد ، و یکی روی در اعضای آدمی دارد . آن روی را که در خدای دارد ، لوح محفوظ می گویند و کتاب می خوانند از جهت آن که هر چیز که در آدمی پیدا آمد ، آن جمله در نطفه وی نوشته بود . و این روی را که در اعضا دارد ، دوات می گویند ، از جهت آن که اعضای آدمی جمله از نطفه آدمی پیدا آمدند ، و ظاهر و مفصّل گشتند . تا مادام که در نطفه بودند پوشیده و مجمل بودند .

(10) چون لوح و کتاب و دوات عالم صغیر را دانستی ، اکنون بدان که طبیعت که جوهر اوّل عالم صغیر است ، قلم است ، از جهت آن که به این طبیعت خطاب آمد که (( ازین دوات بنویس ! )) بنوشت تا اعضای آدمی بیرونی و اندرونی موجود گشتند ، و از قوّت به فعل آمدند ، و از عالم اجمال به عالم تفصیل رسیدند .

فصل چهارم : در بیان اعضای آدمی

(11) بدان که اعضای آدمی هم لوح محفوظ و هم کتاب و هم دوات و همه قلم است ، از جهت آن که اعضای آدمی هم دو روی دارند . یکی روی در نطفه دارند و یکی روی در افعال و کمال خود دارند . آن روی را که در نطفه دارند ، لوح می گویند و کتاب می خوانند ، از جهت آن که هر چیز که در آدمی خواهد بود ، آن جمله را قلم اوّل از دوات اوّل برایشان نوشت . و این روی را که در افعال و کمال خود دارند ، دوات می گویند و قلم می خوانند ؛ از جهت آن دوات می گویند که افعال جمله از اعضا پیدا آمدند ، و ظاهر و مفصّل گشتند ؛ تا مادام که در اعضا بودند پوشیده و مجمل بودند . و از جهت آن قلم می گویند که اعضا دایم در کتابت اند ، اقوال و افعال و معارف می نویسند . این چندین سخن های خوب که در عالم است ، و این چندین صنعت ها و حرفت ها و عمارت های خوب که در عالم است ، و این چندین علم ها و معرفت ها و حکمت ها که در عالم است جمله ایشان نوشته اند ، و می نویسند . قلم اوّل که اعضا نوشت ، خشک شد ، امّا این اقلام خشک نشدند و دایم اقوال و افعال و اخلاق و معارف می نویسند .

(12) ای درویش ! می خواستم که بیان لوح و کتاب و دوات و قلم چنان کنم که همه کس در یابد ؛ امّا این چنین دست داده باشد که درین رساله که می آید چنان دست دهد که همه کس در یابند . و الحمد الله ربّ العالمین