رساله در بیان سخن اهل معرفت

(1) امّا بعد ، چنین گوید اضعف ضعفا و خادم فقرا ، عزیز بن محمّد النسفی که اهل منزل هشتم را اهل معرفت می گویند . و اهل معرفت قومی بغایت بزرگ اند ؛ چنان که صفت بزرگی ایشان است ، نتوانستم کردن .

(2) ای درویش ! اهل معرفت ، که اهل منزل هشتم اند ؛ قومی اند که سالهای بسیار در خدمت مشایخ ریاضات و مجاهدات کشیده اند ، و علم صورت و علم معنی حاصل کرده اند ، و گمان کرده اند که به خدای رسیدند ، و خدای را شناختند ، آن گاه بعد از هفتاد سال دانستند که هیچ نمی دانند ، و هر چه می دانستند ، معلوم ایشان گشت که همه خیال و پندار بود ؛ خود را نادان و عاجز و بیچاره دیدند ، و به عجز و نادانی خود اقرار کردند ، و با خلق عالم به یک بار صلح کردند ، خلق عالم را هم چون خود عاجز و بیچاره دیدند ، و از اعتراض و انکار آزاد گشتند ، و راضی و تسلیم . و این مقصد را دانستند ، یعنی دانستند که مقصد سالکان آن است ، که بعد از دانایی که هیچ نمی دانند ، چون به یقین دانستند که هیچ نمی دانند ، به مقصد رسیدند و مقصود حاصل کردند

(3) ای درویش ! بدان که اهل معرفت مدت ها در میان علما بوده اند و مدت ها در میان حکما بوده اند ، و مدت ها در میان اهل تناسخ بوده اند ، و مدت ها در میان اهل تصوّف بوده اند ، و مدت ها در میان اهل وحدت بوده اند . و در میان هر قومی که بوده اند ، آن قوم گفته اند که آنچه حقّ است با ماست ، و دیگران بر باطل اند . اهل معرفت با خود اندیشه کردند که چون هر یکی بر خلاف یکدیگر می گویند ؛ جمله حقّ نتوان بودن ؛ از جهت آن که حقّ ها بیشتر نیست . پس به یقین دانستند که جمله بر حقّ نیستند . و دیگر با خود دانستند و با خود اندیشه کردند که این جماعت که در اوّل این سخن ها گفته اند ؛ و این منازل بنیاد نهاده اند ، و این مذاهب بسیار کرده اند ، از دو حال بیرون نباشند ، یا از پیغمبر گفته باشند ، یا به رای و اندیشه خود گفته بوند . اگر جمله از پیغمبر گفته باشند ؛ جمله یک سخن بودند ، و بر خلاف یکدیگر نگفتندی ؛ و چون بر خلاف یکدیگر می گویند ، به یقین دانستند که از پیغمبر نمی گویند . و چون از پیغمبر نگویند ، البته به رای و اندیشه و عقل خود گویند . و کسی که چیزی به رای و اندیشه و عقل خود گوید ، حال ازل و ابد نداند ، و احوال بعد از مرگ نشناسد . و اگر کسی گوید که من می شناسم ، جهل مرقب دارد ، نمی داند ، و نمی داند که نمی داند . اهل معرفت چون نیک تامل کردند ، و سخن های این جماعت را ، و دلیل های ایشان را مطالعه کردند ، هیچ یک اصل نداشت ، دانستند که از سر نادانی گفتند . افلاک و انجم که محسوس اند و در نظر مایند ، هیچ کس به کنه افلاک و انجم نرسید و نرسند ، و اثرهای ایشان را چنان که هست در نیافتند ، و نیابند . و سیر این هفت کوکب سیّار را در بیافتند ، و دانستند که در هر شبانه روز هر یک چند سیر می کنند ؛ هر تسدیس ؛ و تربیع و مقابله ، و مقارنه ایشان را معلوم کردند ، و از اثرهای ایشان اند که در یافتند ، باقی از اثرهای کواکب ثوابت هیچ در نیافتند و نیابند .

(4) ای درویش ! چون افلاک و انجم را که محسوس اند در نیافتند ، صفات و اسامی و افعال خدای را و اوّل و آخر عالم را و سیر ازل و ابد را و احوال بعد از مرگ را که غیب اند چون دریابند ؟

کس را به حقیقت ازل راه نشد     وز سرّ فلک هیچ کس آگاه نشد

زین راز نهفته هر کسی چیزی گفت     معلوم نیست و سرّ کوتاه نشد

(5) ای درویش ! بدان که اهل معرفت می گویند که آدمیان علم محسوسات دارند ، و به غیر محسوسات چیزی نمی دانند ؛ و محسوسات را آن چنان که هست هم نمی دانند . پس وقتی که محسوسات را چنان که هست هم نمی دانند ، چیزی که محسوس نباشد ، و غیب بود چگونه می دانند ؟

(6) ای درویش ! حیوانات غیر ناطق آنچه مالابّد ایشان است ، تا درین عالم زندگانی می کنند و توانند کرد ، می دانند ، و نیک نمی دانند ، یعنی دشمن خود را می شناسند ، و از دشمن پرهیز می کنند ، و از مطعومات آنچه منفعت ایشان در آن است می دانند ، و آن را حاصل می کنند ، و غذای خود می سازند و آنچه مضرت ایشان در آن است می شناسند ، و از آن پرهیز می کنند ، و جای زمستان و تابستان می دانند و وقت رفتن به جای زمستان و به جای تابستان می شناسند ، و شهوت به وقت می کنند و بچه می آرند و بچه خود می پرورند ، و خانه چنان که لایق ایشان است ، و لایق بچه ایشان است می سازند ، و مانند این . هر چه مالابّد ایشان است می دانند ، و می کنند ؛ علم آن دارند . و آدمیان هم آنچه مالابّد ایشان است ، تا درین عالم زندگانی توانند کردن ، می دانند و می کنند حرف های خوب و عمارت های خوب و زراعت و تجارت و معرفت غذا و شراب ها و داروها و معرفت رنج ها و بیماری ها و معرفت علاج هر یک ؛ و هر چه به تجربه تعلق دارد ، می دانند و می کنند و علم و عمل دارند . چون ازین محسوسات درگذشت ، هیچ دیگر نمی دانند ؛ می پندارند که می دانند ، امّا آن به جز پند نیست هم چون حکایت پیل و شهر نابینایان است .

(7) ای درویش ! بدان که اهل معرفت می گویند ؛ مصلحت سالکان ملک ، و مصلحت جمله عالم آن است ،  که به عجز و نادانی خود اقرار کنند ، و دعوی دانش از سر بنهند ، و به یقین بدانند که هیچ نمی دانند ، و مقلّد پیغمبر خود شوند ، و متابعت وی کنند ، تا رستگار دنیا و آخرت شوند .

(8) ای درویش ! اهل معرفت می گویند که جمله انبیا که دعوت خلق کردند غرض و مقصد ایشان چهار چیز بود ، اگر چه سخن های بسیار گفتند ، و احکام بسیار بیان کردند ، امّا معظم مقصود ایشان از دعوت چهار چیز بود . اوّل آن که تا مردم ترک دنیا کنند و به دنیا فریفته نشوند ، و از دنیا به قدر ضرورت قناعت کنند و به یقین بدانند که مال و جاه سبب عذاب های گوناگون هست . دوّم آن که تا مردم از اخلاق بد پاک شوند ، و به اخلاق نیک آراسته گردند . سوّم آن که تا مردم راست گفتار و راست کردار باشند چهارم آن که تا مردم دعوی دانش از سر نهند ، و به عجز و نادانی خود اقرار کنند ، و مقلّد پیغمبر خود شوند ؛ یعنی آن چه پیغمبر گفته است قبول کنند و به جای آورند و به عقل خود طریقی و مذهبی پیش نگیرند و به یقین بدانند که هیچ نمی دانند و نمی دانند که نمی دانند . مقصود کلّ ایشان از دعوت این چهار چیز بود ، از جهت آن که دوستی دنیا سبب بلاها و فتنه ها است ، و اخلاق بد دوزخ است ، و اخلاق نیک بهشت و راست کردار و درست گفتار همیشه در میان مردم عزیز است ، و همیشه روزی بر وی فراخ گردد ؛ و دروغ گویی ناراست همیشه در میان مردم خوار باشد ، و همیشه روزی بر وی تنگ بود . و دعوی دانش از سر نهادن و بر عجز و نادانی خود اقرار کردن ، و بر عقل و علم خود اعتماد نا کردن و مقلّد پیغمبر خود شدن و متابعت وی کردن ، سبب رستگاری دنیا و آخرت است .

(9) ای درویش ! کار سالکان آن است که این چهار چیز را به کمال رسانند ، تا به کمال خود رسند . اگر کسی از پیغمبر به غیر احکام شریعت چیزی دیگر سوال کردی ، پیغمبر برنجیدی و جواب نگفتی . فرمودی که آدمیان به دانستن احکام شریعت محتاج اند ، نه به دانستن حقایق . و صحابه دانسته بودند ، سوال نکردند الا به چیزی که محتاج بودند از احکام شریعت . روزی یکی نو آمده بود و سوال ها می کرد ، و در سوال مبالغت می نمود ، پیغمبر برنجید فرمود : (( بعثت لبیان الاحکام لا بیان الحیقیقة )) ، مرا از جهت بیان احکام فرستاده اند نه از جهت بیان حقایق .

(10) از خدمت بسیار بزرگان زیرکان شنیده ام که می فرمودند که هر که به این منزل هشتم عمل کند و سخن اهل منزل هشتم را عزیز دارد ، و مقصد و مقصود سالکان شناسد ، در دنیا و آخرت رستگار بود . و الحمد الله ربّ العالمین .