ذکر (ابو) عبدالله مغربی رحمة الله علیه

ابوعبدالله مغربی آن شیخ ملت، آن قطب دولت، آن زین اصحاب، آن رکن ارباب، آن صبح مشرق یثربی (شیخ وقت) - رحمة الله علیه - استاد مشایخ بود و از قدمای کبار بود و استاد اولیا و اعتماد اصفیا؛

و خوب ولایتی داشت و در تربیت ومرید داشتن آیتی بود وحرمت او در دلها بسیار است و خطر بی شمار و در توکل و تجرید ظاهر و باطن کسی را قدم او نبود و این دو ابراهیم که از او خاسته اند، خود شرح دهنده کمال او بس اند، یکی ابراهیم شیبان و دوم ابراهیم خواص - رحمهما الله - و او را کلماتی رفیع است و عمر او صد و بیست سال بود و کارهای او عجب بود؛

وهر چیزی که دست آدمی بدآن رسیده بودی نخوردی وبیخ گیاه خوردی ومریدانش هر جا که بیخ گیاه یافتندی، پیش او بردندی تا به قدر حاجت به کار بردی؛

و بدین عادت کرده بود، و پیوسته سفر کردی و یاران با وی بودندی و دایم احرام داشتی. چون از احرام بیرون آمدی، باز احرام گرفتی و هرگز جامه او شوخگن نشدی و موی او نبالیدی.

و گفت: سرایی از مادر میراث یافتم. به پنجاه دینار بفروختم و در میان بستم و روی به بادیه نهادم. عربی به من رسید. گفت:«چه داری؟». گفتم: پنجاه دینار». گفت: «بیار». به وی دادم.

بگشاد و بدید و به من باز داد، پس شتر را بخوابانید و مرا گفت: «برنشین ». گفتم: «تو را چه رسیده است؟». گفت: «مرا از راستی تو دل پر مهر شد». با من به حج آمد و مدتی در صحبت من بود و از اولیاء حق شد.

و گفت: «یک بار در بادیه می رفتم. غلامی دیدم تر و تازه، بی زاد و راحله. گفتم: «ای آزاد مرد! بی زاد و راحله کجا می روی؟. گفت: «چپ وراست نگه کن تا جز خدای - تعالی - هیچ بینی؟».

نقل است که او را چهار پسر بود. هر یکی را پیشه یی آموخت. گفتند: «این چه لایق حال ایشان است؟». گفت: «کسبی در آموزم تا بعد از وفات من به سبب آن که: پسر فلانی ام، جگر صدیقان نخورند و در وقت حاجت کسبی کنند».

و گفت: «فاضل ترین اعمال عمارت اوقات است به مراقبات ». و گفت: «هر که دعوی بندگی کند و او را هنوز مرادی مانده باشد، دروغ زن است. که دعوی بندگی از کسی درست آید که از مرادات خویش فانی گردد وبه مراد خداوند باقی شود؟ و نام او آن بود که خداوند نهاده بود و نعت او آن بود؛ که به هرچه او را بخوانند، او از بندگی جواب دهد؛ و او را نه اسم بود ونه رسم و نه جواب ».

و گفت: «خوارترین مردمان درویشی بود که با توانگران مداهنت کند و عزیزترین خلق آن که جمله را تواضع کند». و گفت: «درویشان راضی امینان خدای، عز وجل - اند در زمین و حجت خدا اند بر بندگان و به برکت ایشان بلا از خلق منقطع گردد».

و گفت: «درویشی که از دنیا احتراز کرده است - اگر چه هیچ عمل از اعمال فضایل نمی کند- یک ذره از او فاضل تر از متعبدان مجتهد».

و گفت: «هرگز منصف تر از دنیا ندیدم که تا او را خدمت کنی، تو را خدمت کند وچون ترک گیری، او نیز (تو را) ترک کند».

و گفت: «زیرک نیست کسی الا این طایفه که همه سوخته اند به سبب زندگی خویش و به سبب آن که یافته اند». و وفات او به طور سینا بود و هم آنجا دفن کردند. رحمة الله علیه.