ذکر محمد بن واسع رحمة الله علیه

آن مقدم زهاد، آن معظم عباد، آن عالم عامل، آن عارف کامل، آن توانگر قانع، محمد واسع -رحمة الله - در وقت (خود) نظیر نداشت و بسیار تابعین را خدمت کرده بود و مشایخ مقدم را یافته و در شریعت و طریقت حظی وافر داشت.

و در ریاضت چنان بود که نان خشک در آب می زدی و می خوردی و می گفتی: «هرکه بدین قناعت کند، از همه خلق بی نیاز شود».

و در مناجات گفتی: «الهی مرا گرسنه و برهنه می داری، چنانکه دوستان خود را. آخر، من این مقام به چه یافتم که حال من چون حال دوستان تو باشد؟».

و گاه بودی که از غایت گرسنگی با اصحاب خود به خانه حسن بصری شدی و آنچه یافتی بخوردی. چون حسن بیامدی، بدان شاد شدی و گفتی: «خنک آن که که بامداد گرسنه خیزد و شبانگاه گرسنه خسبد و در این حال از خدای - عز وجل - خشنود باشد».

یکی از وی وصیت خواست. گفت: «وصیتی کنم تو را، که پادشاه باشی در دنیا و آخرت ». آن مرد گفت: «این چگونه بود؟».

گفت: «چنانکه در دنیا زاهد باشی - یعنی به هیچ کس طمع نکنی. و همه خلق را محتاج بینی - لاجرم توغنی و پادشاه باشی! هر که چنین کند پادشاه دنیا باشد و در آخرت نیز پادشاه باشد.

و یک روز مالک (را) گفت: «نگه داشتن زبان، بر خلق سخت تر است از نگه داشتن درم و دینارست ». یک روز پیش قتیبة بن مسلم آمد و با جامه صوف؛ گفت: «و چرا صوف پوشیده ای؟». خاموش شد.

گفت: «چرا جواب ندهی؟». گفت: «خواهم که بگویم از زهد، اما بر خود ثنا گفته باشم. و اگر گویم از درویشی، از خدای - عز وجل - گله کرده باشم ».

یک روز پسر خود را دید خرامان. گفت: «هیچ می دانی که تو کیستی؟ مادرت را به دویست درم خریده ام و من که پدر تو ام چنانم که از من بتر در میان مسلمانان کسی نیست. این خرامیدن تو چراست؟».

پرسیدند که «چگونه ای؟». (گفت): «چگونه باشد حال کسی که عمرش می کاهد و گناهش می افزاید؟». و در معرفت چنان بود که گفتی: «ما رأیت شیئا، الا و رأیت الله فیه » - گفت: هیچ چیز ندیدم، الا که خدای - تعالی - در آن چیز دیدم -.

از او سؤال کردم که «خدای را می شناسی؟». ساعتی سر در پیش انداخت. پس گفت: «هرکه او را شناخت، سخنش اندک شد و تفکرش دایم گشت ».

و گفت: «سزاست کسی را که خدای - تعالی - به معرفت خودش عزیز کرده است، که هرگز از مشاهده او به غیر باز ننگرد و هیچ کس را بدو اختیار نکند».

گفت: «صادق هرگز صادق نبود، تا بدآن که اومید می دارد، از او بیمناک نبود». یعنی خوف و رجاش برابر بود. تا صادق و مؤمن حقیقی بود. که خیرالامور اوسطها. والسلام.