آداب تعلیم

و اما آداب تعلیم، آن نیز چند چیز است:

اول آنکه: معلم، در تعلیم، قصد تقرب به خدا داشته باشد و غرض او از درس گفتن جاه و ریاست و بزرگى و شهرت، و مقصودش مجمع آرائى و خودنمائى نباشد، و طمع وظیفه سلطان یا مال دیگران او را به تعلیم نداشته باشد، بلکه منظور او به غیر از ارشاد و احیاى دلهاى مرده و رسیدن به ثوابهاى پروردگار، دیگر چیزى نباشد.و شکى نیست هر که کسى را تعلیم نماید شریک خواهد بود در ثواب تعلیم آن کس دیگرى را و در ثواب تعلیم آن دیگر غیر او و همچنین الى «غیر النهایه » .پس به سبب یک تعلیم به ثوابهاى بى نهایت مى رسد و ستم باشد که کسى چنین امرى را «مشوب » . به نیتى کند که همه از دستش به در رود.

دوم آنکه: بر متعلم، مهربان و مشفق باشد و خیرخواهى او را ملاحظه نماید و او را نصیحتهاى مشفقانه گوید و در تعلیم، به قدر فهم او اکتفا کند، و با نرمى و گشاده روئى با او سخن گوید و درشتى و غلظت با او نکند.

سوم آنکه: چون او را سزاوار علمى داند از او مضایقه نکند و «ضنت » و بخل نورزد و کسى را که قابل مطلبى نداند آن مطلب را با او در میان ننهد و با او نگوید.

چهارم آنکه: چیزى که خلاف واقع باشد به او نگوید و نخواهد امرى را که مطابق واقع نیست به او بفهماند، بلکه چنانچه شبهه اى وارد شود که نداند، سکوت کند و تامل نماید تا جواب صحیح به دست آورد و تعلیم کند.و این شرطى است مهم در تعلیم، زیرا که اگر ملاحظه نشود، ذهن متعلم به خلاف واقع معتاد مى شود، و سلیقه او اعوجاج به هم مى رساند، و از ترقى باز مى ماند.

و آنچه مذکور شد، شرایط کلى تعلیم و تعلم است، و یمکن که آداب جزئیه دیگرى هم باشد که متفحص در احادیث و علم اخلاق بر آنها مطلع گردد.و کسى که معرفت با اهل این زمان داشته باشد، مى داند که آداب تعلیم و تعلم، مثل سایر اوصاف کمالیه «مهجور» ، و معلم و متعلم از ملاحظه شرایط دورند، زمان و اهل آن فاسد وب ازار هدایت و ارشاد «کاسد» گشته، نه نیت معلم خالص است و نه قصد متعلم، و نه غرض استاد صحیح است و نه منظور شاگرد، و از این جهت است که: از هزار نفر یکى را رتبه کمال حاصل نمى شود، و اکثر در جهل خود باقى مانند، با وجود اینکه بیشترعمر خود را در مدارس به سر مى برند.

 

فایده دوم: بدان که جمیع علوم اگر چه روح را کمال اند و نفس را جمال، لیکن متفاوت اند در شرافت و تکمیل و وجوب تحصیل، زیرا که علوم بر دو قسم اند:

 

اول: علم دنیا و آن علومى است که معظم فایده آن براى دنیاست، مثل طب ، هندسه «نجوم » ، «عروض » ، موسیقى «هیئت»  و حساب و از این علوم چندان «بهجت »  و سعادتى در عالم عقبى حاصل نمى شود و از این جهت تحصیل آنها واجب نیست ، بلى «نادراً» مى شود که در تحصیل بعضى مسائل بعضى از این علوم ، واجب کفائى باشد.

دوم: علم آخرت که ثمره اصلى آن تحصیل سعادت اخرویه است و آن سه علم است که آنها را علم دین گویند.
یکى علم الهى، که به وسیله آن اصول و عقاید دین و احوال مبدا و معاد شناخته مى شود و آن اشرف علوم و افضل آنها است.
و دیگرى علم اخلاق که به وسیله آن، راه تحصیل سعادت و آنچه به واسطه آن نفس نجات مى یابد یا به هلاکت مى رسد دانسته مى شود و بعد از علم الهى علمى از آن اشرف نیست.

سیم: علم فقه که به وسیله آن کیفیت عبادات و معاملات و حلال و حرام و آداب و احکام فهمیده مى شود و تحصیل این سه علم، واجب و لازم است و همچنین علومى که مقدمات تحصیل این علوم اند مانند: علم لغت عرب و حدیث و تفسیر، ولیکن وجوب تحصیل آنها از باب مقدمه است.