وجوب عینى علم اخلاق

و اما علم اخلاق که علم آفات نفس و کمالات آن باشد پس واجب عینى است بر هر کسى به قدر حوصله و استعدادش، زیرا که هلاکت انسان در واگذاشتن نفس است،و رستگارى او در تهذیب آن

«قدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»
بلکه غرض کلى از بعثت نبى، آموختن این علم است.همچنان که فرمودند:

«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» .

«من مبعوث شده ام که اخلاق حسنه را به اتمام رسانم» .

پس بر هر کسى لازم است که بعضى از اوقات خود را صرف شناختن غایت نفس و کمالات آن و طریقه معالجه بیمارى آن نماید به وسیله رجوع به کتب اخلاق و حدیث یا استماع از ارباب این فن شریف.

و باید در طریق معالجه آن به آنچه از اخبار و آثار و طریق علماء و اخیار مستفاد مى شود رفتار نماید و از بعضى بدعتها و طریقها که طایفه اى از اهل بدع و اهواء، اختراع نموده اند احتراز نماید.

و اما علم فقه، پس آن نیز به قدر حاجت و ضرورت هر کس در عبادات و معاملات خود واجب عینى است بر هر کسى و زاید بر آن واجب است کفایة، یعنى بر بعضى لازم است اکتساب آن تا رفع احتیاج دیگران بشود و طریق اکتساب این علم به اجتهاد و استنباط از مآخذ شرعیه است یا به تقلید از مجتهد زنده.و تارک این دو طریق آثم و گناهکار، و عذر او غیر مسموع در نزد پروردگار، - به تفصیلى که در علم اصول فقه محرر و مقرر است - .

و به هر یک از این دو طریق اگر چه علم به مسائل حاصل و عامل به آنها مطیع و ممتثل است ولیکن نورانیت و تاثیرى که در اخذ به طریق اجتهاد است هرگز در تقلید یافت نمى شود، و تکمیلى که از عمل مجتهد هم مى رسد مقلد را دست نمى دهد، و هر که خواهد به اجتهاد مسائل را بفهمد باید علم به صحت اجتهاد خود حاصل کند و فریب نفس و شیطان را نخورد و به محض فرا گرفتن مسائلى چند خود را از جمله مجتهدین نشمارد.و هر که خواهد به تقلید اخذ کند باید مجتهد را بشناسد و به صفات و عدالت او بر خورد به طریقى که در علم اصول مبین است.

اى بسا ابلیس آدم روى هست ***پس به هر دستى نباید داد دست