باب اول: در بیان بعضى مقدمات نافعه، از بیان حالات نفس و منفعت فضایل اخلاق و مضرت رذایل آن


فصل اول: شناختن نفس مقدمه شناختن خدا

بدان که کلید سعادت دو جهانى، شناختن نفس خویشتن است، زیرا که شناختن آدمى خویش را اعانت بر شناختن آفریدگار خود مى نماید.چنانکه حق - تعالى - مى فرماید:

«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ »فصلت53
«زود باشد که بنمائیم به ایشان آثار قدرت کامله خود را در عالم و در نفسهاى ایشان، تا معلوم شود ایشان را که اوست پروردگار حق ثابت ».

و از حضرت رسول - صلى الله علیه و آله و سلم - منقول است که: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»
«هر که بشناسد نفس خود را پس به تحقیق که بشناسد پروردگار خود را» .
و خود این ظاهر و روشن است که: هر که خود را نتواند بشناسد به شناخت دیگرى چون تواند رسید، زیرا که هیچ چیز به تو نزدیک تر از تو نیست، چون خود را نشناسى دیگرى را چون شناسى؟

تو که در علم خود زبون باشى
عارف کردگار چون باشى


تاثیر شناختن نفس در تهذیب اخلاق

و نیز شناختن خود، موجب شوق به تحصیل کمالات و تهذیب اخلاق و باعث سعى در دفع «رذائل » مى گردد، زیرا که آدمى بعد از آنکه حقیقت خود را شناخت ودانست که: حقیقت او «جوهرى » است از «عالم ملکوت » ، که به این عالم جسمانى آمده باشد، که به این فکر افتد که: چنین جوهرى شریف را عبث و بى فایده به این عالم نفرستاده اند، و این گوهر قیمتى را به بازیچه در صندوقچه بدن ننهاده اند، و بدین سبب در صدد تحصیل فوائد تعلق نفس به بدن بر مى آید، و خود را به تدریج به سر منزل شریفى که باید مى رساند.
و گاه است که گوئى من خود را شناخته ام، و به حقیقت خود رسیده ام.زنهار زنهار،که این نیست مگر از بى خبرى و بى خردى.عزیز من چنین شناختن را کلید سعادت نشاید، و این شناسائى ترا به جائى نرساند، که سایر حیوانات نیز با تو در این شناختن شریک اند، و آنها نیز خود را چنین شناسند.زیرا که: تو از ظاهر خود نشناسى مگر سر و روى و دست و پاى و چشم و گوش و پوست و گوشت، و از باطن خود ندانى مگر این قدر که چون گرسنه شوى غذا طلبى، و چون بر کسى خشمناک شوى در صدد انتقام برآئى، و چون شهوت بر تو غلبه کند مقاربت خواهش نمائى و امثال اینها، و همه حیوانات با تو در اینها برابرند.
پس هرگاه حقیقت تو همین باشد از چه راه بر «سباع » و «بهائم » ، مفاخرت مى کنى؟ و به چه سبب خود را نیز از آنها بهتر مى دانى؟ و اگر تو همین باشى به چه سبب خداوند عالم ترا بر سایر مخلوقات ترجیح داده و فرموده:

«وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»الاسرا70
«ما تفضیل دادیم فرزندان آدم را بر بسیارى از مخلوقات خود»

و حال اینکه در این صفات و عوارض، بسیارى از حیوانات بر تو ترجیح دارند.
پس باید که حقیقت خود را طلب کنى تا خود چه چیزى، و چه کسى، و از کجا آمده اى، و به کجا خواهى رفت.و به این منزلگاه روزى چند به چه کار آمده اى، تو را براى چه آفریده اند.و این اعضا و جوارح را به چه سبب به تو داده اند، و زمام قدرت و اختیار را به چه جهت در کف تو نهاده اند.

و بدانى که سعادت تو چیست، و از چیست، و هلاکت تو چیست.

و بدانى که: این صفات و ملکاتى که در تو جمع شده است بعضى از آنها صفات بهایم اند، و برخى صفات سباع و درندگان، و بعضى صفات شیاطین، و پاره اى صفات ملائکه و فرشتگان.
و بشناسى که: کدام یک از این صفات، شایسته و سزاوار حقیقت تو است، و باعث نجات و سعادت تو، تا در استحکام آن بکوشى و کدام یک عاریت اند و موجب خذلان و شقاوت، تا در ازاله آن سعى نمائى.
و بالجمله آنچه در آغاز کار و ابتداى طلب، بر طلب سعادت و رستگارى لازم است آن است که سعى در شناختن خود، و پى بردن به حقیقت خود نماید، که بدون آن به سر منزل مقصود نتوان رسید.