علائم ترقی در مراتب توحید

بدان که از علامات ترقی از مرتبه اول و دوم توحید و وصول به مرتبه سیم آن است که آدمی در جمیع امور خود توکل بر خدا کند و همه امور خود را به او واگذارد و دیده از همه وسایط بپوشاند ، زیرا که بعد از آنکه بر او روشن شد که به غیر از خدا احدی منشا هیچ اثری نیست ، و دانست که مبدا هر موجودی و منشا هر فعلی ، از خلق و رزق و عطا و منع و غنا و فقر و مرض و صحت و ذلت و عزت و حیات و ممات و غیر اینها حق - سبحانه و تعالی - است . و اوست منفرد و مستقل به جمیع اینها . و «انباز» و شریکی از برای او در هیچ اثری نیست دیگر در هیچ امری ملتفت به غیر او نمی شود ، بلکه بیم او از خدا و امیدش به او و وثوق و اعتمادش بر اوست . و کسی را که این مرتبه حاصل نشده و دل او از شوائب شرک خالی نیست و به سبب وساوس شیطانیه ملتفت به وسایط ظاهریه می گردد ، همچنان که با آمدن باران اعتماد به نمو زراعت و نباتات می کند .

و از وزیدن باد موافق ، مطمئن به سلامتی کشتی می شود . و از حدوث بعضی نظرات کواکب و اتصالاتشان امید و بیم به حدوث بعضی حوادث به هم می رساند . و از ملاحظه قدرت بعضی از مخلوقات از قهر او خائف و به لطفش امیدوار می گردد ، و کسی که ابواب معارف بر او گشوده شد و امر عالم کما هو حقه بر او منکشف گردید می داند که آسمان و زمین و خورشید و ستارگان و ابر و باد و باران و حیوان و انسان ، و غیر اینها از مخلوقات ، همگی مقهور امر پادشاه بی شریک و وزیر ، و در قبضه قدرت او مسخر و اسیرند . چون زرع را فاسد خواهد ، آمدن باران چه نفع تواند رسانید . و اگر کشتی را غرق دریا پسندد ، باد موافق چه تواند کرد . سری را که او بر خاک افکند که می تواند برداشت ؟

بلند آن سر که او خواهد بلندش نژند آن دل که او خواهد نژندش

گرت عزت دهد رو ناز میکن و گر نه چشم حسرت باز میکن

مبادا آنکه او کس را کند خوار که خوار او شدن کاریست دشوار

و اگر تو را خواهد به ساحل نجات رساند باد مخالف نیز مخالفت نتواند کرد و اگر انبار ترا آباد خواهد، بی باران هم گندم تواند داد .

آنکه او از آسمان باران دهد هم تواند او ز رحمت نان دهد.

و التفات آدمی به بعضی از وسائط در نجات و عزت و غنای خود و متوسل به آنها شدن شبیه است به کسی که : پادشاهی امر به کشتن او فرموده باشد سپس پشیمان شده و کاتب را امر کند که منشور عفو او را نوشته ارسال نماید. و آن شخص بعد از خلاص شدن ، زبان به مدح و ثنای کاغذ یا قلم یا کاتب گشاید و گوید که : اگر اینها نبودی مرا نجات میسر نگشتی و کسی که دانست که آنچه بر کاغذ رقم شد از قلم بود و قلم خود مسخر دست کاتب و کاتب را یارای آن نیست که بی امر پادشاه چیزی نویسد بجز شکر پادشاه نکند و به غیر از ثنای او نگوید و منت بجز از او نپذیرد .

و شکی نیست که جمیع مخلوقات ، از ماه و خورشید و آسمان و ستارگان و باد و باران و جماد و حیوان ، همگی چون قلم در دست کاتب ، و کاتب در خدمت سلطان ، مقهور و مسخرند . بلکه این از بابت مثالی است که سزاوار آن است گفته شود : «خاک بر فرق من و تمثیل من» قلم کجاست و کاتب کیست ؟

«وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى»

«این تو نبودی (ای پیامبر ! که خاک و ریگ به صورت آنها) پاشیدی ، بلکه خدا پاشید» . انفال ، (سوره ٨) ، آیه ١٧ .

دیده حق بین کو و دل حق شناس کجاست؟ هرگاه موری در کاغذی که در دست کاتب است و آنرا می نویسد گذر کند از تنگی چشم و خوردی حدقه نمی بیند مگر نیش قلم را که کاغذ را سیاه می کند و نور بصرش را امتداد نیست که انگشت کاتب و یا دست او را ببیند ، چه جای آنکه خود کاتب را بر خورد ، پس چنان تصور می کند که این همه نقش بدیع از قلم سر می زند .

و مخفی نماند که مراد از آنچه مذکور شد آن است که : کسی که از مرتبه دویم توحید ترقی نموده می داند که منشا جمیع آثار و مصدر همه افعال خداوند متعال است و دیگری منشا هیچ امری نمی تواند باشد. و این در غیر حرکات و افعال انسان است ، زیرا که فی الجمله اختیاری از برای او در افعال و حرکات خود بدیهی ، و اجماع و آیات و اخبار در آن صریح است . گو اختیار تام و اقتدار بالاستقلال نباشد بلکه اختیار او در همین امور تکلیفیه و اعمال خیر و شر باشد که حکیم علی الاطلاق به جهت مصالحی چند که خود به آنها داناتر است چند روزی زمام اختیار در این امور را به دست خود انسان داده و او را به عالم ابتلا و امتحان فرستاده اند.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ» .

«ما امانت (تعهد ، تکلیف ، مسئولیت و ولایت الهیه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم آنها از حمل آن ابا و اظهار ناتوانی کردند و از آن هراس داشتند ، اما انسان آنرا بر دوش کشید» . احزاب ، (سوره ٣٣) ، آیه ٧٢ .

پس انسان ، هم مختار است و هم مجبور ، اختیار او در امور تکلیفیه و خیرات و شرور و اجبار او در غیر اینها از حیات و ممات و عزت و ذلت و بیماری و صحت و شفا و فقر و غنا و امثال اینهاست .

و ممکن است همین مراد باشد از آنچه در حدیث مشهور وارد شده است که :

«لا جَبرَ ولا تَفویضَ لکِن أمرٌ بَینَ أمرَین»

«از برای انسان نه جبر مطلق است و نه تفویض و اختیار مطلق ، بلکه امری است متوسط میان این دو امر» .

شاید مراد از «امر بین الامرین» ، قدرت و اختیار امکانی بوده باشد ، زیرا که انسان اگر چه مختار و قادر باشد ولیکن اختیار و قدرتش نیز مانند وجودش خواهد بود . «متاع البیت یشبه صاحب البیت»

«اسباب خانه به صاحب خانه شبیه است» . و وجود انسان ، وجود امکانی است ، نه به مثابه وجود صرف است که وجود واجبی باشد ، و نه عدم صرف ، بلکه وجودی است مشوب به عدم ، و عدمی است مشوب به وجود .

پس همچنین قدرت و اختیاری که خداوند در انسان موجود کرده نه اختیار و قدرت صرف می تواند بود ، زیرا که اختیار صرف مختص پروردگار و عین وجود مقدس اوست ، پس چگونه میتواند شد که از برای دیگری ثابت باشد ؟ ! و چون اختیاری از برای انسان ثابت شده پس بی اختیار صرف هم نیست بلکه امری است میان اختیار مطلق و بی اختیاری محض .

و شاید هم مراد از «امر بین الامرین» ، قدرت و اختیاری باشد که متوسط و بسته به قدرت و اختیار غیر است ، زیرا که انسان اگر چه مختار باشد اما اختیار او از دیگری است و آن دیگری قادر بر سلب اختیارش در عین اختیار هست . و شکی نیست که چنین اختیاری اگر چه از بی اختیاری بالاتر است ولیکن از اختیار مطلق فروتر می باشد ، و مرجع این وجه نیز به وجه دوم است .

و بدان که ثبوت اختیار به هر یک از این سه معنی از برای انسان منافاتی با اختیار مطلق در جمیع امور از برای خدا ندارد ، بلکه همچنان که اختیار مشوب به بی اختیاری فی الجمله از برای انسان ثابت است ، اختیار منزه از شایبه بی اختیاری در همان موارد از برای خدا نیز هست

«یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء» .

خدا هرکس را بخواهد (و مستحق ببیند) گمراه و هر کس را بخواهد (و لایق داند) هدایت می کند . نحل ، (سوره ١۶) ، آیه ٩٣ . و فاطر ، (سوره ٣۵) ، آیه ٨ .

و استبعادی (دور شدن) نیست در اینکه دو کس را در امری اختیار باشد ، خصوصا با وجود اختلاف در اختیار . و از این معلوم می شود که در جمیع افعال و احوال ، چشم از وسائط پوشیدن و متوسل به صاحب اختیار مطلق شدن منافات با ثبوت نوع اختیاری از برای انسان ندارد ، زیرا که اگر چه در بعضی افعال او را فی الجمله اختیاری باشد اما اختیار خدا بیشتر و قدرت او کامل تر است.

پس بر هر کس لازم است که در هر امری که از برای او نوع اختیاری هست به حکم شریعت مقدسه اختیار و قدرت خود را فی الجمله به کار برده و در توفیق و اتمام آن از حضرت آفریدگار استمداد نماید ، و در آنچه از تحت قدرت او بیرون است امیدوار به لطف و کرم پروردگار باشد .