علاج عجب به علم

اما عجب به علم:پس علاج آن این است که:بدانى که علم حقیقى آن است که آدمى را به خود شناسا کند و او را به خطر و تشویش و خاتمۀ امر دانا نماید و او را از عظمت و عزت و جلال خداوندى آگاه کند و بفهمد که سزاوار بزرگى و کبریا اوست و بس و به غیر از او هر چه هست هیچ و نابود،و کمال و صفات جلال از آن مفقود است.
و شکى نیست که این علم، خوف و مذلّت و خوارى و مسکنت را زیاد مى‌کند و آدمى را معترف به قصور و تقصیر خود مى‌سازد.
و از این جهت گفته‌اند:هر که علمش بیشتر دردش بالاتر است.
و علمى که آدمى را به این‌ها متنبّه نسازد یا از علوم دنیویه است،که حقیقة علم نیست بلکه از حرف و صناعات است و یا آنکه صاحبش خبیث النفس و بد اخلاق است و بدون اینکه دل خود را پاک کند و خباثت را از خود زایل کند، مشغول علم شده و درخت آن را در شوره‌زار دل خود نشانیده،و به این جهت به جز میوه خبیث بارى نداده.
حد اعیان و عرض دانسته گیر
حد خود را دان که نبود زان گزیر

و علم مانند بارانى است که از آسمان فرود مى‌آید و در نهایت صافى و خوش گوارى درختان و گیاهان از آن سیراب مى‌گردند.پس اگر درختى که بار آن تلخ است از آن سیراب گردد تلخى میوه‌اش افزون مى‌شود، اگر میوه‌اش شیرین است از آن آشامید شیرین‌تر گردد.
و همچنین علم، چون به زمین دل فرو ریزد دل ناپاک خبیث را خبیث‌تر و تاریک‌تر مى‌گرداند و صفا و روشنى دل پاک را زیاد مى‌کند.
و چون آدمى این را یافت مى‌داند که عجب به علم، از حمق و جهالت است
.
و از ثمرۀ علم آن است که: بداند هر که صاحب صفت عجب است خدا او را دشمن دارد و در نزد خدا ذلت و پستى و حقارت و شکستگى محبوب است و بس.

در راه او شکسته دلى مى‌خرند و بس
بازار خود فروشى از آن سوى دیگر است
و در احادیث قدسیّه وارد است که خدا فرموده:«تا خود را بى‌قدر مى‌دانى تو را در نزد ما قدر و مرتبه ایست و چون از براى خود قدرى بدانى در پیش ما هیچ قدرى ندارى».

و دیگر فرموده که:«خود را خرد و کوچک بشمارید تا من محل شما را بزرگ کنم.

پس سزاوار عالم آن است که:خود را به نوعى بدارد که مولاى او مى‌طلبد.و بداند که: امر بر عالم شدیدتر و حجّت بر او محکم‌تر است. از جاهل مى‌گذرند آنچه را که «عشر» آنرا از عالم نمى‌گذرند، زیرا که چون عالم لغزید قدم جمعى کثیر مى‌لغزد و کسى که با علم و معرفت معصیت کرد البته خباثت باطن او بیشتر است.
و از این جهت حضرت پیغمبر-صلّى اللّه علیه و آله-فرمود که:«در روز قیامت عالم را مى‌آورند و به جهنم مى‌افکنند به نوعى که روده‌هاى او بیرون مى‌افتد و بر دور آنها مى‌گردد، همچون خرى که بر دور آسیا گردد. پس او را به گرد دوزخ مى‌گردانند تا همه اهل جهنم او را مشاهده کنند.پس به او گویند که: چه شده است تو را؟گوید که:من مردم را به خوبى مى‌خواندم و خود بجا نمى‌آوردم و از بدى منع مى‌کردم و خود مرتکب آن مى‌شدم».

و خداوند عالم در قرآن مجید علماى یهود را به خر مثال زده و«بلعم بن باعور» را به سگ، چون به علم خود عمل نکرده بودند.

و حضرت روح الله فرمود:«واى بر علماى بد، چگونه آتش بر آنها افروخته خواهد شد؟!».

و حضرت امام جعفر صادق-علیه السّلام-فرمود که:«هفتاد گناه از جاهل مى‌آمرزند پیش از آنکه یک گناه از عالم آمرزیده شود».

آرى:

چون علمت هست خدمت کن که زشت آید بر دانا
گرفته چینیان احرام و مکى خفته در بطحا
و هر عالمى که مردم را به فروتنى و انکسار امر مى‌کند و از کبر و عجب منع مى‌نماید و خود متکبّر و معجب باشد،البته از بدان علماء و از کسانى که به علم خود عمل نکرده‌اند خواهد بود و از اهل عذابى که از این اخبار رسیده خواهد گردید، علاوه بر معاصى دیگر که صادر مى‌شود و کدام عالم در این زمانها یافت مى‌شود که به همۀ علم خود عمل کرده باشد و هیچ یک از اوامر پروردگار خود را ضایع نکرده باشد و تمام اعمال ظاهره و صفات باطنه خود را تصحیح نموده و مطمئن شده باشد که هر چه از او خواسته‌اند به جا آورده و تکلیفات خود را به انجام رسانیده؟پس تشویش او از دیگران بیشتر و تکلیف او بالاتر است.

نیک مى‌دانى یجوز و لا یجوز
خود ندانى تو یجوزى یا عجوز


«روزى حذیفه امامت جمعى را در نماز کرد چون سلام داد گفت:بروید امامى غیر از من بجوئید یا تنها نماز بگذارید که در دل من گذشت که در میان این‌ها از من بهترى نیست».
و چون مانند او کسى از چنگ شیطان خلاصى نیافت چگونه ضعفاى امت از مکر او نجات مى‌یابند؟بخصوص در امثال این زمان که از علماى آخرت نشانى و در آفاق ایشان بجز نامى نیست.
آرى:علماى آخرت را علامتى دیگر است:کسانى هستند به حالت خود پرداخته و روى به کار خود آورده، از ابناى زمان گریزان‌اند و از دوستان و آشنایان پنهان، کارى بزرگ پیش دارند که ایشان را از دنیا و نعمت آن باز داشته و عزّت دنیا را در نظر ایشان خوار و بى‌مقدار کرده، خوف خدا در ظلمت شبها ایشان را از خوابگاه خود برمى‌انگیزاند و به خدمت خدا باز مى‌دارد، نه گرم دنیا را طالب‌اند و نه سردش را، نه بلاى خدا را شکوه مى‌کنند و نه دردش را، فکرشان جز یک فکر،و ذکرشان جز یک ذکر نیست.
در سرشان بجز یک سودا و در دلشان بجز یک کس را جاى نمى‌باشد. هیهات، هیهات صفحۀ آخر زمان کجا و امثال ایشان کجا؟«فهم ارباب الاقبال و اصحاب الدول و قد انقرضوا فی الصدر الاول»ایشان جماعتى بودند که کوى دولت از میان ربودند و رفتند
.

حریفان باده‌ها خوردند و رفتند
تهى خمخانه‌ها کردند و رفتند


بلکه در این زمان چه بسیار کم عالمى باشد که فروتنى و تواضعش از براى غیر اغنیاء و اهل دنیا باشد و بر فقرا و مسکینان متکبّر نباشد و مطلب او از تحصیل علم، قرب خدا و رضاى او باشد.

معرفتى در گل آدم نماند اهل دلى در همه عالم نماند
سربه‌سر نامه این نه دبیر نیست یکى صورت معنى پذیر
پس سزاوار علماء آن است که در کردار و گفتار خود تأمل کنند و ببینند که از ایشان چه خواسته‌اند و عاقبت ایشان به کجا خواهد انجامید تا ذلت نفس خود را بشناسند و از عجب و تکبر خالى شوند.