در ستم بنى امیه

 از سخنان آن حضرت علیه السّلام است (در ابتلاى مردم بظلم و ستم بنى امیّه: سوگند بخدا بنى امیّه (در زمان سلطنتشان) همواره ستم میکنند تا اینکه هیچ حرام خدا را باقى نگذارند مگر آنکه آنرا حلال گردانند و عهد و پیمانى را (که با مسلمانان مى ‏بندند) رها نکنند مگر آنکه آنرا بجور مى ‏شکنند (بر خلاف عهد خود رفتار مى‏ نمایند، چنانکه معاویه با حضرت امام حسن علیه السّلام بر خلاف معاهده رفتار کرد) و تا اینکه باقى نماند خانه از گل ساخته شده‏اى و نه خیمه از پشم بافته بر پا گردیده ‏اى (خلاصه هیچ شهر و ده و بیابانى نیست) مگر آنکه ظلم و ستم ایشان در آن داخل شده و افساد و تباهکاریشان آنرا فرا گرفته و بدى رفتارشان اهل آنرا پراکنده مى ‏سازد،) و تا اینکه مردم (از شدّت ظلم و ستم آنها) دو دسته می شوند گریان: یکى براى دینش گریه می کند (که از ترس ایشان نمى ‏تواند اظهار و بوظائف دینى عمل نماید) و دیگرى براى دنیایش گریان است (که مى ‏بیند مالش را به غارت مى‏ برند و توانائى جلوگیرى ندارد) و تا اینکه یارى و خدمتگزارى یکى از شما براى یکى از آنان مانند خدمتگزارى غلام براى خواجه خود می شود که در حضور خواجه (از ترس) فرمان او برد و در غیاب (جرأت نموده) از او بد گوئى کند، و تا اینکه (در مقام آزمایش معلوم شود که) بزرگترین شما در برابر فتنه و فساد ایشان کسى است که حسن ظنّ او بخدا بیشتر باشد (به خواست او تسلیم و راضى گردد) پس اگر خداوند شما را به سلامت گذراند (از آن فتنه و فساد رهائى یافتید) سپاسگزارید و اگر (به مصیبت و سختى) گرفتار شدید صابر و شکیبا باشید، زیرا رستگارى براى متّقین و پرهیزکاران است (که در سختیها شکیبا هستند و خداوند اجر و مزد آنان را تباه نمى ‏نماید.)