حمد خداوند و بیان فضائل رسول اکرم

از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است و آن از خطبه ‏هایى است که در آن (خداوند سبحان را سپاسگزارده و رسول اکرم را ستوده و به بعضى از کمالات و کرامات خویش اشاره نموده، و) فتنه و فساد و خونریزی هایى را که پیش مى ‏آید بیان فرموده:
 قسمت أول خطبه: سپاس خدائى را سزا است که بسبب خلقت و آفرینشى که فرموده (و دلیل بر ربوبیّت او است) به خلائق آشکار شده است، و به حجّت و برهان خویش (آثار قدرت) نزد دلهاى ایشان ظاهر و نمایان است، بدون بکار بردن فکر و اندیشه آفریدگان را ایجاد فرمود، زیرا اندیشه‏ ها سزاوار نیست مگر به کسانى که داراى ضمائر (قواى مدرکه باطنیّه) باشند و خداوند فى نفسه داراى ضمیرى نیست (زیرا کسی که براى ادراک چیزى به قواى ادراکیّه نیاز داشته باشد البتّه ممکن است، و واجب الوجود ممکن نمى ‏باشد) و علم او بباطن و کنه نادیدنی ها نفوذ (حاجب و مانعى براى او نیست) و به کوچکترین افکار و اسرار (دلها که اطّلاع از آن براى کسى ممکن نباشد) احاطه دارد

قسمتى دوم از این خطبه است در وصف پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله: خداوند سبحان رسول اکرم را برگزید از شجره پیغمبران (آل ابراهیم) و از چراغدان روشنائى (که نور هدایت و رستگارى از آنان تابان بود) و از بالاى پیشانى (که اشرف و افضل بر دیگرانند) و از ناف بطحاء (مکّه معظّمه) و از چراغهاى تاریکى (پدران آن بزرگوار همه چون چراغ راهنماى سرگردانان بودند) و از سر چشمه‏ هاى حکمت (که همه داراى دین و شریعت بوده دیگران علم و حکمت از آنها مى ‏آموختند).  و قسمتى سوم از این خطبه است (در وصف خود و توبیخ اصحابش فرموده): (امام علیه السّلام) طبیبى است (روحانىّ) که بوسیله طبّ و معالجه خویش (براى بهبودى امراض مهلکه و بیماری هاى گوناگون در میان خلائق) همواره گردش میکند، و مرهم هایش (علوم و معارفش) را (براى زخم دلهایى که به تیغ نادانى و گمراهى مجروح گشته) محکم و آماده کرده است، و ابزارها را (به آتش نهى از منکر و ترسانیدن از عذاب الهىّ) سرخ کرده و تافته است، هر جا که لازم باشد مرهمها و ابزارهاى داغ کردن را بروى آن مى‏ نهد، و جاهاى مجروح و نیازمند به معالجه، دلهاى کور (از دانش) و گوش هاى کر (از شنیدن حقّ) و زبانهاى لال (از گفتن سخنان راست) است، این طبیب روحانىّ بوسیله دواء و معالجه خود بیماریهاى غفلت و نادانى و حیرت و سرگردانى را رسیدگى و معالجه مى ‏نماید (ولیکن) بیماران از روشنی هاى حکمت و عرفان استفاده نکرده‏ اند، و به آتش زنه‏ هاى علوم و معارف درخشان آتش نیفروخته ‏اند، پس آنان مانند چارپایان چرنده (که شعور نداشته تمام همّت و سعیشان صرف خوردن و آشامیدن است) و همچون سنگهاى سخت بنیان (که چیزى را درک نمى ‏کنند) مى ‏باشند. براى صاحبان بصیرت و بینائى پوشیده‏ ها آشکار و براى اشتباه کننده راه حقّ هویدا گشت (بوسیله امام حقائق و اسرار علوم که دشمنان دین پنهان نموده در صدد خاموشى نور حقّ بر آمده بودند نمایان گردید، پس براى جاهل و نادان جاى عذرى باقى نمانده) و قیامت پرده از روى خود بر داشته و علامت و نشانه آن براى دارنده فراست و زیرکى ظاهر گردید (پیغمبر اکرم در تمام شئون زندگى تا قیامت آنچه را بشر بآن نیازمند است بیان فرموده بطوری که گویا قیامت بر پا شده است، پس جاى سخن باقى نمانده تا منتظر باشید پیغمبر دیگرى مبعوث شود و راه خیر و صلاح و فساد را بیان نماید) چه شده که شما را مى ‏بینم پیکرهاى بى‏جان و جانهاى بى‏ پیکر (بعضى مانند مرده ‏ها نمى ‏فهمید و از دشمن جلوگیرى نمى ‏کنید، و جمعى داراى جان یعنى عقل بوده مى ‏فهمید و لیکن دنیا پرست بوده بجنگ نمى ‏روید) و (شما را مى ‏بینم) عبادت کنندگان بدون پرهیزکارى (جنگ کننده بى ثبات قدم) و بازرگانان بدون سود (مغلوب شده شکست خورده) و مى ‏باشید بیدار چون خواب رفته، و حاضر چون غائب، و بینا چون کور، و شنوا چون کر، و گویا چون لال (تسلّط دشمن را بر خود مى ‏بینید و از آنها جلوگیرى نمى‏ کنید با اینکه توانائى دارید)
قسمت چهارم خطبه (امام علیه السّلام در این فصل از تباهکاریها و احوال مردم آخر الزّمان خبر مى ‏دهد:) این بیرق فتنه و فساد (در آخر الزّمان) بیرق گمراهى است که بر قطب و میان ضلالت بر پا شده است و با شعبه ‏ها و شاخه ‏هایش پراکنده گردیده (همه جا را فرا مى ‏گیرد) شما را به پیمانه خود وزن میکند (گمراه مى‏ نماید) و با دست خود (چون چارپاى چموش) شما را مى ‏کوبد (ذلیل و خوار م ى‏گرداند) قائد و پرچمدار آن بیرق از ملّت اسلام خارج و بر (راه) ضلالت ایستاده است، پس در آنروز از شما (مسلمانان) باقى نماند مگر ته مانده‏اى (کمى) مانند آنچه در ته دیگ باقى است، یا خرده‏اى چون خرده دانه‏اى که در ته جوال مى ‏ماند، بیرق ضلالت و گمراهى شما را مى ‏مالد مانند مالیدن چرم دبّاغىّ و مى ‏کوبد مانند کوفتن کشت درو شده (شما را بمنتهى درجه خفیف و خوار مى ‏سازد) مؤمن خدا پرست را (براى آزردن) از میان شما جدا میکند مانند پرنده که دانه فربه را از میان دانه لاغر بیرون مى ‏کشد، این راهها شما را به کجا مى‏ برد (با عقائد باطله و اندیشه نادرست کجا مى ‏روید) و تاریکى ‏ها (ى جهل و نادانى) شما را چگونه حیران و سرگردان مى‏ نماید و دروغها (آرزوهاى بیجا) چسان شما را فریب مى ‏دهد و از کجا شما را (براى گمراه شدن) مى‏ آورند و چطور شما را (از راه حقّ) باز مى‏ گردانند، پس براى هر مدّتى سر نوشتى است و براى هر غایبى باز گشتى (این فتنه و فسادها در زمان معیّنى واقع خواهد شد) پس از عالم ربّانىّ خودتان (امام علیه السّلام، پند و اندرز) بشنوید، و دلهاى خویش را (براى قبول) حاضر نمائید، و چون شما را صدا زند (از خواب غفلت) بیدار شوید، و باید پیشرو و جلودار هر قومى به پیروان خود راست گوید (و جاى داراى آب و گیاه که صلاح باشد براى ایشان اختیار کند، و در نصیحت و پند خیانت ننماید، چنانکه در مثل است الرّائِدُ لا یکذب أهله یعنى جلودار به پیروانش دروغ نمى‏ گوید، خلاصه حاضرین این علوم و اخبار را که مى ‏شنوید براى غائبین از روى راستى بگوئید) و پراکندگى خویش را جمع آورى نماید (تفرقه حواسّ و افکار بیهوده بخود راه ندهد) و ذهن و زیر کیش را آماده کند (که آنچه مى ‏شنود به دیگران بى کم و بیش برساند) پس آن عالم ربّانىّ امر (دین و دنیا) را براى شما شکافت همچون شکافتن دانه مهره (که
  باطن آن نمایان است) و پوست کند آنرا مانند کندن پوست درخت براى بیرون آوردن صمغ (هر امرى را براى شما واضح و آشکار نمود) پس هنگامی که بیرق ضلالت بر پا گردد باطل و نادرستى در مواضع خود جاى گرفته جهل و نادانى بر مرکبهایش سوار (باطل همه جا را فرا گرفته و جهل برقرار) شود و طغیان و فتنه بسیار و دعوت کننده براه حقّ کم شود، و روزگار حمله آورد مانند حمله درنده گزنده (خونریزى بسیار واقع گردد) و شتر نر باطل پس از خاموشى به صدا در آید (مست شود یعنى باطل قوّت گیرد) و مردم بر اثر معاصى با یکدیگر برادر شده و بر اثر دین از هم دور گردند و بر اثر دروغ با یکدیگر دوست گشته و بر اثر راستى دشمن شوند (با معصیت کاران برادر و یار و با نیکان دور و بیزار گردند) پس در آن روزگار فرزند سبب خشم (و غصّه پدر) و باران موجب حرارت و گرما گردد (مردم از آن بهره نبرده زیان مى ‏بینند) و مردمان پست فراوان و نیکان کمیاب شوند، و اهل آن زمان چون گرگان و پادشاهانش درنده و مردمان میانه و ضعیف الحال طعمه ‏ها (ى ستمکاران) و فقراء (از سختى و رنجورى در حکم) مردگان باشند، و راستى از بین رفته دروغ شائع میشود، و دوستى به زبان و دشمنى مردم با هم بدلها است، و فسق و فجور (زناء میان ایشان افتخار و) باعث نسب شود، و عفّت و پاکدامنى موجب شگفت، و اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شود (مردم متلبّس بلباس اسلام هستند، ولیکن گفتار و کردارشان بر خلاف دستور اسلام مى ‏باشد.)