در مذمّت دنیا و ترغیب به آخرت

 

از خطبه ‏هاى آن حضرت علیه السّلام است (در مذمّت دنیا و ترغیب بآخرت):  (1) شما را از دنیا بر حذر مى ‏دارم، زیرا دنیا جاى پایدارى نیست، و فرودگاهى که در آن آب و گیاه طلبید (و به آسودگى در آنجا بمانید) نمى ‏باشد، به چیزهاى فریبنده خود را آراسته و به آرایش خویش (مردم را) فریب داده است، (2) سرائى است نزد پروردگارش خوار و پست، (از این جهت) حلال آنرا بحرام و نیکوئیش را به بدى و زندگانیش را به مرگ و شیرینیش را به تلخى آمیخت، (3) خداى تعالى براى دوستانش آنرا صاف و گوارا نگردانیده (بلکه تنگى و سختیها را نصیب آنان قرار داده) و به دشمنانش از دادن آن بخل نورزیده (بلکه گشایش و نعمتهاى بسیار بآنها بخشیده، و این خود دلیل خوارى و پستى دنیا است، زیرا شایسته نیست نعمت از دوستان گرفتن و به دشمنان بخشیدن) (4) خیر و نیکوئیش اندک است (پس صاحبان همّت بآن رغبت ندارند)  ص351 و شرّ و بدیش آماده است (پس بینایان از آن ایمنى ندارند) و گرد آمده‏هایش فانى و نابود و دولتش از دست رفته و آبادیش خراب مى‏ گردد (پس خردمندان بآن دل نبندند) (5) چه خیر و نیکوئى است در سرائى که مانند ساختمان شکسته و پى در رفته خراب میشود و چه در عمرى که در آن سرا چون تمام گشتن و خورده شدن توشه بسر مى ‏رسد و چه در مدّتى که مثل طىّ شدن راه پایان مى‏ یابد (6) از خواسته‏هاى خود قرار دهید آنچه که خدا بر شما واجب کرده (عبادت و بندگى و براى بدست آوردن آن سعى و کوشش نمائید) و براى اداء آنچه از شما خواسته (عمل به فرمانش) از او کمک و یارى بطلبید (هرگز نبایستى از این درخواست غافل ماند، چون منشأ بدست آوردن سعادت همیشگى توفیقى است که بهر که خواهد عطاء فرماید) و دعوت مرگ را به گوشهاى خود بشنوانید (توشه براى این راه پر خطر بردارید) پیش از آنکه شما را بخوانند (بمیرید و تهى دست باشید) (7) دلهاى پارسایان در دنیا (از خوف خدا) مى ‏گرید و اگر چه (بظاهر) خندان باشند، و حزن و اندوهشان (از عذاب الهىّ) سخت است و اگر چه (در نظرها) شادند، و (بجهت تقصیر در طاعت و بندگى) خشم آنها بر نفسهاشان بسیار است و اگر چه بسبب آنچه بآنها داده شده (نیکوئى حالشان) مورد غبطه‏اند. (8) یاد مرگ از دلهاى شما پنهان گشته (سختیهاى آنرا در نظر ندارید) و آرزوهاى دروغ شما را فرا گرفته پس دنیا از آخرت بشما بیشتر مسلّط گردیده، و دنیاى در گذر از آخرت پاینده و برقرار شما را بیشتر بطرف خود برده است، (9) و شما بر دین خدا با هم برادر (و یگانه) هستید، میان شما را جدائى نینداخته مگر ناپاکى باطنها و بدى اندیشه‏ ها، به این جهت بار یکدیگر را بر نمى ‏دارید (در هیچ کارى کمک هم نیستند) و پند و اندرز نمى ‏دهید، و (در نیازمندیها) بیکدیگر بذل و بخشش نمى ‏نمائید، و با هم دوستى نمى‏ کنید (10) چه شده است شما را که اندکى از دنیا را که مى‏ یابید شاد مى‏ شوید، و بسیارى از آخرت که محروم مانده از دست مى ‏دهید شما را اندوهناک نمى ‏کند و چون کمى از (متاع) دنیا از دستتان برود شما را مضطرب و نگران مى ‏نماید بطوریکه حالت اضطراب و بیتابى از آنچه از دست شما رفته در روهاى شما و در کمى شکیبائیتان آشکار مى‏گردد گویا دنیا جاى همیشگى شما است، و گویا متاع آن براى شما باقى و برقرار خواهد ماند (11) و هیچیک از شما را در ملاقات برادر (هم کیش) خود که مى ‏ترسد

 

از عیب گفتن و بد گوئى از او باز نمى ‏دارد مگر ترس از اینکه او نیز عیب او را روبرو بگوید (پس فاش نکردن عیب یکدیگر را روبرو نه از جهت ترس از خدا است، بلکه بجهت ترس فاش شدن عیب خویشتن است، و از اینرو است که عیب یکدیگر را بقصد پند و اندرز و اصلاح روبرو نگویید و در غیاب از خدا نترسیده بقصد افساد فاش مى‏ نمایید) (12) بتحقیق براى از دست دادن آخرت و دوستى دنیا با یکدیگر رفیق واقعى گشتید، و دین هر یک از شما مانند لیسیدن به زبان او است (به زبان اقرار کرده بدل باور ندارید) (13) این رفتار شما بکار کسى ماند که از کردار خویش فارغ گشته و رضاء و خوشنودى آقاى خود را فراهم کرده است (از این جهت با خاطر آسوده هر کارى بخواهید انجام مى ‏دهید).