رساله ششم

از کتاب کشف الحقایق

در بیان دنیا و آخرت و در بیان شب قدر و روز قیامت و در بیان حیات و ممات

بدانکه دنیا بچند معنی آمده است اما آنچه ظاهر است دو معنی دارد یکی خاص و یکی عام. آنچه خاص است بنفس هر کسی تعلق دارد و آنچه عامست بنفس عالم تعلق دارد.

 

باب

در سخن اهل شریعت در بیان دنیا و آخرت

بدانکه اهل شریعت می‌گویند که ترکیب و اجتماع انسان یعنی ترکیب قالب انسان و اجتماع روح با جسم دو نوبت بود: وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ

چون دانستی که ترکیب و اجتماع دو نوبتست اکنون بدان که اول فانیست دوم باقی ترکیب و اجتماع اول را که فانی است دنیا می‌گویند و ترکیب و اجتماع دوم را که باقی است آخرت می‌خوانند و حیوه ترکیب اول را حیوه دنیا می‌خوانند و حیوه و ترکیب دوم را حیوه آخرت می‌گویند. آنچه خاص بود و بنفس هر کسی تعلق می‌داشت این بود که گفته شد.

 

فصل

بدانکه آنچه عام است و تعلق بنفس عالم دارد اینست که از آن وقت باز که خدای تعالی این انجم و افلاک و عناصر و موالید را از عدم بوجود آورد مدت دنیاست تا آن وقت که باز این جمله را بعدم برد الا ماشاءالله  و چون بعدم برد مدت آخرت خواهد بود و آنرا انقطاعی نخواهد بود چنانکه بهشتیان و دوزخیان را در دوزخ صفت می‌کند که: خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا

 

این بود تمامی سخن اهل شریعت در بیان دنیا و آخرت.

باب

در بیان سخن اهل حکمت در بیان دنیا و آخرت

بدانکه بنزدیک اهل حکمت ترکیب قالب آدمی و آدمی و اجتماع روح با قالب آدمی یکنوبت است اگر چه زادن و زنده شدن دو نوبت است اما یکنوبت بعالم حس و محسوسات زنده می‌شوند و می‌زایند و یکنوبت بعالم عقل و معقولات زنده می‌شوند و می‌زایند اینست معنی سخن عیسی علی نبینا و علیه السلام که: «من لم یولد مرتین لم یلج ملکوت السموات و الارض».

و بنزدیک اهل حکمت دنیا هم دو معنی دارد یکی خاص و یکی عام آنچه خاص است بنفس هر کسی تعلق دارد و آنچه عامست بنفس عالم تعلق دارد و آنچه خاصست ظاهر هر کسیست یعنی جسم هر کسی دنیای ویست و روح هر کسی آخرت وی. و آنچه عام است ظاهر عالم است یعنی عالم اجسام دنیاست و عالم ارواح آخرتست.

این بود بیان دنیا و آخرت.

 

فصل

در بیان شب قدر و روز قیامت

 

بدانکه اهل شریعت می‌گویند که شب قدر شبی است از تمام شبهای سال و در هر سالی یک شب شب قدر باشد و آن شب را حق تعالی فضیلت بسیار داده است و آن شب بهترین شبهاست بلکه بهترین روزها بلکه بهتر از هزار ماه است:

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

اکنون بدانکه بعضی از اهل شریعت می‌گویند که یک شبیست نا معین از تمام شبهای رمضان و بعضی می‌گویند که از شبهای طاق رمضان شبی است. اما روایتی که مشهور است بنزدیک اهل سنت شب قدر شب بیست و هفتم ماه رمضانست و بنزدیک اهل شیعه شب بیست و یکم ماه رمضانست.

این بود تمامی سخن اهل شریعت در بیان شب قدر.

 

فصل

در بیان روز قیامت

 

بدانکه اهل شریعت می‌گویند که «یوم الآخره» در قرآن بچند معنی آمده است: روز برخاستن آمده است: (لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ) و روز جمع شدن آمده است (یؤم یَجْمَعَکُمْ لیؤم الجمع)و روز جدا کردن آمده است: (لِیَوْمِ الْفَصْلِ وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الْفَصْلِ) و روز ظاهر شدن آمدن است: (یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ) و روز جزا و پاداش آمده است:‌ (مالِکِ یَوم الدِّین) و امثال این در قرآن و احادیث بسیار آمده است: مردن را قیامت گفته است: «مَنْ ماتَ، فَقَدْ قامَتْ قیامَتُه».

 

چون این مقدمات معلوم کردی اکنون بدان که روز زنده شدن و برخاستن از گور (یَوْمِ الْقِیَامَةِ) است و چون برخاستند هر آینه خلق اولین و آخرین جمع شدند (یوم الجَمع) است و چون جمع شدند هر آینه حق را از باطن جدا کنند (یَوْمُ الْفَصْلِ) است و چون حق را از باطل جدا کنند هر چه پوشیده بود آشکارا شود (یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ) است و چون بعضی را ببهشت فرستند و بعضی را بدوزخ (یَوم الدِّین) است.

 

این بود تمامی سخن اهل شریعت در بیان شب قدر و روز قیامت.

 

فصل

در سخن اهل حکمت در بیان شب قدر و روز قیامت

 

بدانکه بنزدیک اهل حکمت مبداء عبارت از شب قدر است و معاد عبارت از روز قیامت از جهت آنکه مبداء نسبت بشب دارد و معاد نسبت بروز زیرا که حقیقت شب آنست که چیزها در وی پوشیده باشد و در روز آشکارا شود و همه کس را بر آن اطلاع افتد.

چون این مقدمات معلوم کردی اکنون بدانکه هر چیز که بود و هست و خواهد بود جمله بتقدیر از لیست و چیزی که در علم حضرت باری تعالی مفروض و مقدور نبوده باشد محالست که بوجود آید و فطره اول عبارت از آن مفروضات و مقدورات است که در آن تبدیل نیست اینست: فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ

 

چون معلوم کردی که جمله مقدورات است عبارت از مبداء است و کس را بر آن اطلاع نبود مبدء را نسبت بشب قدر کردند و بدین اعتبار که تقدیرات در وی بود شب قدر گفتند و چون در معاد جمله پوشیدگیها ظاهر خواهد شد و همه کس را بدان اطلاع خواهد بود بدین اعتبار معاد را نسبت بروز کردند و چون در آن روز جمله از گور قالب بر می‌خیزند و از خواب غفلت بیدار می‌شوند بدین اعتبار روز قیامت گفتند.

 

باب

در بیان سخن اهل تناسخ

 

بدانکه اهل تناسخ می‌گویند که نزول و هبوط ارواح عبارت از شب قدر است: تَنَزَّل‌ُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوح‌ُ فِیها بِإِذن‌ِ رَبِّهِم‌ و عروج و صعود ارواح عبارت از روز قیامت است:

 

«تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ»

«فرشتگان و روح در آن روز که مقدارش پنجاه هزار سال است،بسوی ...

 

از جهت آنکه اول افول نور است پس شب باشد و دوم طلوع نور است پس روز باشد.

 


فصل

بدانکه بعضی از اهل حکمت می‌گویند که هر که بمرگ صورت مُرد روح او از گور قالب برخاست «یَوْمُ الْقِیَامَةِ» است و چون روح بعالم خود پیوست «یَوۡمَ جَمع» است و چون ترکیب قالب متفرق شد و خاک بخاک و آب بآب و هوا بهوا و آتش بآتش بازگشت «یَوْمَ الْفَصْلِ» است و این فصلست که مقتضی جمعست: «هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلین». و چون آنچه پوشیده بود بر وی آشکار شد «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» است.

 

فصل

در سخن اهل وحدت در بیان موت و حیات و بعثت و ولادت و قیامت

بدانکه موت چهار نوع است و حیات هم چهار نوع است و بعثت و ولادت هم چهار نوع است و قیامت هم چهار نوع است زیرا که موت عبارت از بیخبری است و حیات عبارت از باخبری. و خبر و آگاهی انواع و مراتب دارد پس بضرورت حیات را که عبارت از خبر و آگاهیست انواع و مراتب باشد مراتب حیات از چهارده زیاده نیست: حیات طبیعی و حیات معنوی و حیات طیبه و حیات حقیقی. و چون حیات بر انواع و مراتب باشد بضرورت ممات هم بمراتب و انواع باشد از جهت آنکه موت در برابر حیاتست: موت طبیعی و موت معنوی و موت از حیات طیبه و موت از حیات حقیقی. و چون موت و حیات بر انواع و مراتب باشد از جهت آنکه انواع و مراتب موت و حیات بی بعثت و قیامت نتواند بود: قیامت صغری و قیامت وسطی و قیامت کبری و قیامت عظمی.

فصل

چون این مقدمات معلوم کردی اکنون بدان که چون فرزند در شکم مادر متولد شد و موجود شد و حیات یافت و از شکم مادر باین عالم بعثت شد «یَوْمُ الْقِیَامَةِ» است زیرا که زنده شد و از گور مادر برخاست و چون ببلوغ رسید یوم الجمعست زیرا که حیات و عقل و شرع جمع شدند و چون هر چیز را آنچنانکه آنچیز است بتفصیل دانست «یَوْمَ الْفَصْلِ» است زیرا که حق را از باطل بازشناخت و چون پیش از مردن خود را بمیرانید و خود را از میان برداشت و نیستی خود را بیقین و هستی خدای را بیقین شناخت «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» است زیرا که آنچه پوشیده بود ظاهر شد و چون در نیستی خود و هستی خدای یقین حاصل کرد و از هر چه هست راضی شد بمغفرت و رضوان رسید «یَوم الدِّین» است زیرا که جزاء عمل و سعی خود یافت یعنی یقین جزای عملست اینست معنی: "وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ". اگر فهم نکردی روشنتر بگویم:


 

فصل

بدانکه چون فرزند از مادر در وجود آمد و باین عالم بعثت شد این زادان را ولادت طبیعی گویند و این زندگی را حیات طبیعی گویند و این برخاستن از گور مادر را قیامت صغری گویند که «یَوْمُ الْقِیَامَةِ» است. و فرزند در این حیات از هیچ آگاه نباشد یعنی هیچ علم نداند نه باجمال و نه بتفصیل همچون طوطی که هر چه بشنود همان باز گوید. پس در این مرتبه بزبان خدای یکی گوید و این درجه اول اسلام است و در این عالم طفولیت امر و نهی نیست از جهت آنکه در مرتبه حیوان است و این عالم صورت و حس است و حاکم حقیقی در این عالم حس و شهوتست و در این مرتبه او را مسلم گویند و هر که در معنی وی باشد هر مسلم گویند اگر چه بصورت پیر باشد اینست معنی:«قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ»تا بعالم بلوغ رسد و از عالم صورت و حس بعالم معنی و عقل بر آید و بعثت شود این زادان را ولادت معنوی و این زندگی را حیات معنوی و اطلاع یافتن را بر طبایع اشیاء و این جمع شدن حیات و عقل و شرع را قیامت وسطی گویند که یوم الجمع است و در این حیات از حیات و عقل و شرع را قیامت وسطی گویند که «یَوۡمَ جَمع» است و در این حیات از چیزها با خبر شدن گیرد باجمال نه بتفصیل پس در این مرتبه بدل خدای را یکی داند و این درجه اول ایمانست و در این عالم او را مؤمن گویند تا بعالم ایقان رسد و از عالم اجمال بعالم تفصیل بزاید و بعثت شود و هر چیز را چنانکه آن چیز است بداند و بتفصیل بداند این زندگی را حیات طیبه گویند: «منْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً». و این اطلاع یافتن را بر طبایع و خواص اشیاء و این جدا کردن حق را از باطل قیامت کبری گویند که «یَوْمَ الْفَصْلِ» است و در این حیات چیزها را بتفصیل بداند و ایقان روی نماید و این درجه اول ایقانست و در این عالم او را نبی گویند و دعا کردن که: «اَللَّهُمَّ أرِنِی الأشیَاءَ کَمَا هِی» در این عالم بود تا بعالم عیان رسد و از عالم تفصیل و علم الیقین بعالم معاینه و عین الیقین بزاید و بعثت شود و حقیقت اشیاء را معلوم کند و هستی خدای را بحقیقت بشناسد و نیستی خود را بیقین بداند این زندگی را حیات حقیقی گویند و این ظاهر شدن نیستی خود و آشکارا شدن هستی خدای را و این اطلاع یافتن بر طبایع و خواص اشیاء و حقایق اشیاء را قیامت عظمی گویند که «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» است و این اول درجه عیانست و در این عالم او را ولی گویند و اجابت دعاء:«اَللَّهُمَّ أرِنِی الأشیَاءَ کَمَا هِی» در این عالم بود.

 

فصل

در نصیحت

 

بدانکه اهل شریعت و اهل حکمت می‌گویند که حیات دنیا چند روز بیش نیست و حیات آخرت را هرگز انقطاع نیست پس هر که حقیقت دنیا را شناخت و غرض و مقصود حیات دنیا را دانست و اجتماع نور را با ظلمت یعنی اجتماع روح که نور محض است با قالب که ظلمت محض است معلوم کرد و دانست که فایده وی چیست و حیات دنیا را بهمان کار که غرض و مقصود است صرف کرد و حیات دنیا را فدای حیات آخرت گردانید و در این حیات دنیا همه رنج و مجاهده اختیار کرد بامید آنکه در حیات آخرت همه آسایش و در مشاهده باشد یعنی تمام حیات دنیا را بکسب عمل صالح و بطلب علم نافع که تخم حیات طیبه و سبب لذات دائمه است مصروف گردانید در حیات آخرت در آسایش و راحت افتاد. و هر که حقیقت حیات دنیا را نشناخت و ندانست که غرض و مقصود از حیات دنیا چیست و در حیات دنیا همه راحت و آسایش اختیار کرد یعنی تمام حیات دنیا را بطلب لذات و شهوات بدنی که تخم عذاب و عقوبت است مصروف گردانید در حیات آخرت بعذاب و عقوبت گرفتار باشد اینست معنی: «الدنیا مزرعة الآخرة» و اینست معنی: «مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَالَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ». و اینست معنی: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ... وَمَنْ أَرَادَ الْأَخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً».


باب

ای درویش در این حیات دنیا بتکثیر اموال و اولاد و بطلب لذات و شهوات بدنی مشغول بودن کار عاقل نباشد که حیات دنیا و کثرت اموال و اولاد و اسباب و لذات و شهوات بدنی همچون گل و ریاحین است که در بهاران در بیابان پیدا شود و مردم از طراوت و جوانی آن در عجب می‌مانند ناگاه در مدت اندک باد خزان بر می‌آید و جمله را زرد می‌کند و جمله خشک می‌شوند و از هم فرو می‌ریزند چنانکه گوئی هرگز نبوده‌اند. یا همچون زرع و کشت‌اند که بغایت سبز و جوان باشند و مزارعان که خداوند آن زرع و کشت باشند [در عجب مانده باشند] از آن ناگاه در یک طرفه العین آفتی و بیماریی بدان زرع و کشت رسد و جمله زرد شوند و خشک گردند و از هم فرو ریزند چنانکه گوئی هرگز نبوده‌اند. پس هر که در این حیات دنیا بتکثیر اموال و اولاد از جهت مفاخرت و بزرگی را و بطلب لذات و شهوات بدنی از جهت خوش آمدن نفس مشغولست چند روز معدود بیش نخواهد بود و در حیات آخرت که آنرا انقطاع نیست بعذاب شداید و شداید گرفتار خواهد شد. و هر که در حیات دنیا ترک لذات و شهوات بدنی کرد و بمال و جاه فریفته نشد و امتثال اوامر و اجتناب نواهی [کرد؟] و بکسب عمل صالح و بطلب علم نافع مشغولست هم چند روز معدود بیش نخواهد بود و در حیات آخرت که آنرا انقطاع نیست بمغفرت و رضوان خداوند خواهد رسید اینست معنی:«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»