ذکر شیخ ابوعلی ثقفی رحمة الله علیه

آن پرورده اسرار، آن خو کرده انوار، آن مفتی تقوی، آن مهدی معنی، آن ولی صفی، شیخ وقت ابوعلی ثقفی - رحمة الله علیه - امام وقت بود و عزیز روزگار وصحبت ابوحفض و حمدون یافته، و در نشابور تصوف از او آشکارا شد.

در علوم شرعی کمال داشت و در هر فنی مقدم بود و دست از همه بداشت و به علم اهل تصوف مشغول شد و در میان صوفیان در سخن آمد، و بیانی نیکو داشت و خلقی عظیم چنان که نقل است: همسایه یی داشت کبوتر باز وهمه روز او را از آن زحمتی عظیم بودی، که کبوترانش بر بام سرای نشستندی و او سنگ انداختی.

روزی شیخ نشسته بود و قرآن همی خواند، همسایه سنگی در کبوتر انداخت. سنگ بر پیشانی شیخ آمد و بشکست و خون بر روی او فرو دوید.

اصحاب شاد شدند. و گفتند: «فردا به حاکم شهر رود و شر او را دفع کند که به نزدیک امیر، شیخ مقبول القول است و ما از زحمت او باز رهیم ».

شیخ خدمتگاری را بخواند. و گفت: «در آن بوستان برو و چوبی باز کن و بیاور». چون خادم چوب بیاورد گفت: «اکنون ببر و به کبوتر باز ده و بگو: این کبوتران را بدین چوب برانگیز».

نقل است که گفت: «روزی جنازه یی دیدم سه مرد و زنی بر گرفته بودند و می برند. آن سوی جنازه که زن داشت من بر گرفتم و به گورستان بردم و نماز کردیم و دفن کردیم. گفتم: شما را هیچ همسایه دیگر نبود که یارمندی کردی؟».

گفتند: بود ولیکن این را حقیر داشتندی. گفتم: او کاری کردی؟ گفتند: مخنث بود. مرا بروی رحمت آمد. شب را به خواب دیدم که یکی بیامد و روی او چون ماه شب چهارده، لباسی فاخر پوشیده و تبسم همی کرد.

گفتم: تو کیستی؟ گفت: آن مخنثم که بر من نماز کردی و دفن کردی. خدای - تعالی - بر من رحمت کرد در آنچه مردمان مرا حقیر داشتند».

و سخن اوست که گفت: «کسی جمله علوم جمع کند و با جمله طوایف صحبت دارد هرگز به جایگاه مردان نرسد مگر ریاضت یافته باشد به فرمان شیخی یا امامی یا مؤدبی ناصح، که هر که را ادب فرماینده نباشد که او را از هرچه مذموم بود نهی کند و امامی فرا گرفته نباشد که عیوب اعمال او بدو نموده باشد و رعونات نفس او در چشم او می نهاده، در هیچ معامله یی اقتدا بدو روا نباشد».

و گفت: «طمع مدار راستی از آن که راستش نکرده باشند وامید مدار ادب از کسی که ادبش نداده باشند». و گفت: «هر که با بزرگان صحبت دارد نه از طریق حرمت، محروم ماند از فواید ایشان و از برکات ایشان و از انواری که ایشان را بود هیچ بر او پدید نیاید».

و گفت: «فروع صحیح نخیزد مگر از اصل صحیح. پس هر که خواهد که افعال او صحیح بود و بر جاده سنت بود گو: نخست در دل اخلاص درست کن، که درستی اعمال ظاهر از درستی اعمال باطن خیزد».

و گفت: «هیچ کار مکنید برای خدای مگر آن که صواب بود و هیچ صواب را بجای میارید مگر آن که خالص بود وبه هیچ خالص قیام منمایید مگر آن به موافقت سنت بود».

و گفت : «مرد چنان باید که از این چهار خصلت غافل نماند: یکی صدق قول، دوم صدق عمل، سیوم صدق مودت، چهارم صدق امانت ».

و گفت: «علم حیات دل است و نور چشم از ظلمت جهل ». و گفت: «آفت است اشتغال دنیا چون به کسی روی نهد و آفت است حسرتهای دنیا چون روی از کسی بگرداند، و عاقل آن است که هرگز فرو نیاید به چیزی که چون روی بدونهد همه مشغولی بود و چون از کسی روی باز گرداند همه حسرت بود».

و گفت: «وای کسی که بفروخته باشد همه چیزها به هیچ چیز و خریده باشد به هیچ چیز همه چیزها». و گفت: «روزگاری درآید که زندگانی در او خوش نباشد هیچ مؤمن را، مگر خویشتن را بر فتراک منافقی بندد نعوذ بالله من شر ذلک ».