باب اول: در بیان بعضى مقدمات نافعه، از بیان حالات نفس و منفعت فضایل اخلاق و مضرت رذایل آن

فصل هفتم: مفاسد بیمارى نفس و فوائد صحت آن

زنهار اى جان برادر! تا حدیث بیمارى روح را سهل نگیرى، و معالجه آن را بازیچه نشمارى، و مفاسد اخلاق رذیله را اندک ندانى، و صحت روح را به صحت بدن قیاس نکنى.و چگونه عاقل چنین قیاس کند، و حال آنکه مقصود از صحت بدن از براى کسانى که از روح و صلاح و فساد آن فراموش کرده اند، نیست مگر زندگانى پنج روزه دنیا و زیست کردن در این عاریت سرا و بر مرض آن مفسده اى مترتب نمى شود مگر باز ماندن از لذات خسیسه جماع و غذا و امثال اینها و اما اخلاق ذمیمه که بیمارى روح از آنها است، باز مى دارد آدمى را از رسیدن به لذت سعادت ابد و پادشاهى سرمد و هر یک از آنها پرده اى است ظلمانى، که مانع «اشراقات»  انوار الهیه و عایق فیوضات «نفحات» رحمانیه است و مسامحه در معالجات آنها آدمى را به هلاکت دائمه و شقاوت ابدیه مى رساند و صحت روح و اتصاف آن به محاسن اخلاق باعث زندگانى ابدى و حیات حقیقى است.

و بعد از آنکه ساحت نفس انسان از اخلاق ناپسند، پاک و به صفات ارجمند به ترتیب مقرر آراسته گردد، مستعد قبول فیضهاى غیر متناهیه «رب الارباب» ، بلکه به سبب آن رفع حجاب مى شود و صور جمیع موجودات در آئینه دلش ظاهر مى شود و در این هنگام موجودى مى شود تام الوجود، ابدى الحیات، «سرمدى البقا» ،  قامتش سزاوار خلعت خلافت الهیه، و «تارکش» لایق تاج سلطنت و ریاست معنویه و مى رسد به بهجت ها و لذتهائى که هیچ دیده مانند آن ندیده و به خاطر هیچ آفریده نگذشته.

و از این رو است که سید رسل - صلى الله علیه و آله و سلم - فرموده:

«لولا أنَّ الشَّیاطینَ یَحُومونَ على قُلوبِ بَنی آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَکوتِ السَّماواتِ و الأرضِ »

«اگر نه این مى بود که لشکر شیاطین اطراف دلهاى بنى آدم را فرا گرفته اند، هر آئینه مشاهده مى کردند حقایق موجودات «عوالم علویه و سفلیه » را، و مطلع مى شدند بر آثار قدرت کامله حق - سبحانه و تعالى - در آنها» .

همچنان که تطهیر نفس از جمیع صفات خبیثه، مورث رفع جمیع «پرده هاى ظلمانیه» ، و کشف حقایق جمیع موجودات امکانیه مى گردد و همچنین ازاله بعضى ازآنها نیز باعث صفائى و روشنایى در نفس مى شود و بالجمله به قدرى که آئینه نفس از زنگ کدورات عالم طبیعت پاک مى شود صور موجودات عوالم قدس در آن ظاهرمى گردد و به همان مقدار سزاوار بساط قرب پروردگار مى شود.

مفاسد بیمارى نفس و فوائد صحت آن و به این سبب خاتم انبیاء - صلى الله علیه و آله و سلم - فرموده اند:

« إنّ لی مع اللَّه حالات لا یحتملها ملک مقرّب و لا نبىّ مرسل » .

«مرا با خداى حالاتى چند است که هیچ ملک مقربى و پیغمبر مرسلى طاقت و توانائى آن را ندارد» .

و هر کسى که در مقام سلوک راه سعادت باشد و مراقبت از احوالات خود نماید،به قدر استعداد و قابلیت خود بر مى خورد به آنچه مى رسد به او از الطاف ربانیه و فیوضات رحمانیه، ولیکن فهم ما ادراک فوق رتبه خود را نمى کند اگر چه باید از بابت ایمان به بعثت، تصدیق و اقرار به آن نماید.همچنان که ما ایمان داریم به نبوت و خواص پیغمبرى ولیکن حقیقت آنها را نمى شناسیم و عقول قاصره ما احاطه به کنه آنها نمى کند، چنانچه احاطه ندارد جنین به عالم طفل، و طفل نمى داند عالم ممیز را و ممیز عامى نمى فهمد عالم علماء را، و علماء نمى شناسند عالم انبیاء و اولیاء را.

و به حکم عنایت ازلیه درهاى رحمتهاى غیر متناهیه الهیه بر روى هر کسى گشاده، و بخل و «ضنت»  از براى احدى نشده، ولیکن رسیدن به آنها موقوف است به اینکه آئینه دل صیقل داده شود و از کدورات عالم طبیعت پاک شود و زنگ اخلاق ذمیمه از آن زدوده گردد.پس حرمان از انوار فیوضات الهیه، و دورى از اسرار ربوبیه، نه از بخل مبدا فیاض است، «تعالى شانه عن ذلک » بلکه از پرده هاى ظلمانیه ذمایم صفات و عوایق جسمانیه است که بدن آدمى را احاطه نموده است.

هر چه هست از قامت ناساز بى اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست و مخفى نماند که آنچه از علوم و معارف و اسرار که آدمى به واسطه تطهیر نفس و تصفیه آن مى فهمد، نه مانند این علومى است که از «مزاوله » کتب رسمیه و ادله عقلیه گرفتاران عالم طبیعت و محبوسان زندان وهم و شهوت مى فهمند، بلکه آنها علوم حقیقیه نورانیه اند که از انوار الهیه و الهامات حقه ربانیه مستفاد شده اند.و چندان ظهور و جلا و نورانیت و صفا از براى آنها هست که قابل شک و شبهه نیستند، و این علمى است که حضرت فرمودند:

 

« إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ »

« علم، نورى است که حق - تعالى - مى افکند آن را در هر دلى که مى خواهد».

 

و حضرت امیر مؤمنان - علیه السلام - درکلمات بسیار، اشاره به این علم فرموده اند، و از آن جمله در وصف راستین از علما مى فرمایند:
«هجم بهم العلم على حقیقة البصیرة، و باشروا روح الیقین، و استلانوا ما استوعره المترفون، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى ».

«علم به ایشان هجوم آورده است، ایشان به بصیرت و بینائى و به حقیقت روح و یقین رسیده اند.و نرم و آسان شده است از براى ایشان، آنچه سخت و مشکل است بر دیگران از اهل عیش و تنعم در دنیا، و یار و انیس شده اند، آنچه وحشت مى کنند از آن جاهلان، و زندگانى مى نمایند در دنیا به بدنهایى که روح آنهاتعلق به عالم اعلى دارد» .

 

و در مکان دیگر مى فرماید:

 

«قد احیى عقله، و امات نفسه، حتى دق جلیله، و لطف غلیظه، و برق له لامع کثیر البرق، فابان له الطریق، و سلک به السبیل » .

«زنده کرد دل خود را و میرانید نفس خود را، تا آنکه ناهموارى و درشتى او لطیف و هموار شد. و درخشید از براى او نورى درخشنده.پس ظاهر و هویدا کرد از براى او راه حق را، و برد او را در راه، تا رسانید او را به مطلوب » .

ولیکن، مادامى که صفحه دل از نقوش اخلاق ذمیمه پاک نگردد، این قسم علم و معرفت در آن مرتسم نشود، زیرا که علوم و معارف، عبادت باطنى است، همچنان که نماز، طاعت ظاهر است.و همچنان که تا ظاهر از جمیع نجاسات ظاهر، پاک نباشد نماز صحیح متحقق نمى شود، همچنین تا از باطن، جمیع نجاسات باطنیه را که صفات خبیثه است زایل نکنى، نور علم صحیح مبرا از شوائب شبهات بر آن نمى تابد.و چگونه مى تواند شد که دل ناپاک، منزل علوم حقه شود، و حال اینکه افاضه علوم بر دلها از عالم «لوح محفوظ »به وساطت ملائکه مقدسه است که وسائط فیض الهى هستند. علم بدون تزکیه، علم نیست

 

و پیغمبر - صلى الله علیه و آله و سلم - فرمود:

 

« لا تَدْخُلُ الملائکةُ بَیْتًا فیه کَلْبٌ »

«ملائکه داخل نمى شود بر خانه اى که در آن سگ باشد» .

 

پس، هرگاه خانه دل مملو از صفات رذیله که سگان درنده هستند باشد، چگونه. ملائکه که جمله علوم و معارف اند داخل مى شوند؟ و از اینجا معلوم مى شود که کسانى که عمر خود را صرف تحصیل علم از طریق مجادلات کلامیه و استدلالات فکریه نموده اند، و از تزکیه نفس از صفات ذمیمه غافل مانده اند، بلکه دلهاى ایشان متعلق به «قاذورات » دنیاى دنیه، و نفوس ایشان منقاد قوه غضبیه و شهویه است، از حقیقت علم بى خبر، و سعى ایشان بى ثمر است.و آنچه را تحصیل کرده اند و علم پندارند، بر خلاف واقع است، زیرا که علم حقیقى را بهجت و سرور و صفا و نورى است، و دلى را که نور علم واقعى در آن داخل شد مستغرق لجه عظمت خداوند جلیل، و محو مشاهده جمال جمیل مى شود، و التفات به غیر او نمى کند.و غایت همت اکثر این اشخاص تحصیل زخارف دنیا، و حصول منصب و جاه و شهرت در بلاد، و تسخیر قلوب عباد است.و نه همین است که صفات خبیثه و اخلاق رذیله، مانع از طلوع انوار علوم حقیقیه از مطلع فیوضات الهیه باشد و بس، بلکه بدون تزکیه نفس و تصفیه قلب، عبادات ظاهریه را اثرى، و طاعات بدنیه را ثمرى نیست.و چه فایده مترتب مى شود بر آراستن ظاهر وکاستن باطن.

قال الله - سبحانه - :
«»
إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ

«نماز، باز مى دارد نمازگزاران را از اعمال زشت و منکر» . عنکبوت، (سوره 29)، آیه 45

 

اگر نماز با خباثت باطن و اخلاق سیئه مقبول خداوند بى نیاز بودى، پس چرا مى بینى اکثر مردم را که هر روز نماز پنجگانه به جا مى آورند، و هر ساعت چندین منکر و معصیت از ایشان صادر مى شود؟!

و حضرت فرمودند:
«
الصَّلاة مِعرَاجُ المُؤمِن »

«به واسطه نماز مؤمن عروج مى کند به معارج قرب پروردگار» .

پس اگر آنچه مى کنیم نماز باشد چرا بجز تنزل و هبوط از خود نمى یابیم؟!

گرنه موش دزد در انبان ماست گندم اعمال چل ساله کجاست؟

اول اى جان دفع شر موش کن بعد از آن در جمع گندم جوش کن

و مثال کسانى که مواظبت بر عبادات جسمیه مى کنند، و صفاى دل و پاکى آن و ظلمت نفس و ناپاکى آنرا فراموش کرده اند، و التفاتى به آن نمى کنند مانند قبور مردگان است که ظاهر آنرا زینت نمایند و در باطن آن مردار گندیده پنهان است.یا مثل خانه اى است ظلمانى و تاریک که چراغى بر بام آن نهند.یا چون مرد دهقانى است که تخمى افکند و آن تخم سبز شود، و با آن گیاهى که زرع را تباه مى کند بروید، و آن شخص سر آن گیاه را قطع کند و از بیخ آن غافل ماند، تا آنکه قوت گیرد و همه محصول آنرا فاسد و خشک نماید.یا شبیه شخصى است که بدن او را «جرب » فرا گرفته باشد، و طبیب حاذق امر فرماید که: دوائى بنوشد که ماده جرب را از باطن قلع نماید، و طلائى را بر ظاهر بدن بمالد که اثر آنرا از ظاهر دفع کند، و او دوا را ترک کند و به طلا اکتفا نماید، و هر چه به طلا دفع شود، از چشمه باطن «اضعاف » آن منفجر گردد تا او را هلاک سازد.

 

توجه به صحت جسم، و غفلت از صحت و روح

 

چون معلوم شد که: قیاس بیمارى و صحت نفس به مرض و سلامتى بدن، محض جهل و خطاست، پس عجب از طایفه اى که شب و روز اوقات خود را صرف محافظت صحت بدن فانى مى کنند، و صبح و شام در دفع امراض جسمانیه سعى تام به عمل مى آورند، و قول طبیب فاسقى، بلکه کافرى را گردن اطاعت نهاده و به شرب دواهاى ناگوار، و ارتکاب اعمال ناهنجار قیام مى نمایند، و سر از فرمان طبیب الهى در تحصیل حصول ملکات نفسانیه به تکرار اعمال سعادت دائمیه و حیات ابدیه مى پیچند، و معالجه نفس را اندک و سهل مى شمارند.

ترا یزدان همى گوید که در دنیا مخور باده

ترا ترسا همى گوید که در صفرا مخور حلوا

زبهر دین نه بگذارى حرام از گفته یزدان

ز بهر تن تو بگذارى حلال از گفته ترسا

و چون پرده غفلت برداشته شود، و بیمارى نفس خود را معاینه ببیند، و دسترس به دوائى نداشته باشد فریاد از نهاد ایشان برآید.

« یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّهِ »

افسوس بر من از کوتاهیهائى که در اطاعت فرمان خدا کردم.زمر، (سوره 39)، آیه 56