فصل دهم: تهذیب اخلاق و ثمره آن

از آنچه مذکور شد دانسته شد که: فایده علم اخلاق، پاک ساختن نفس است از صفات رذیله، و آراستن آن به ملکات جمیله، که از آن به «تهذیب اخلاق » تعبیر مى شود.
و ثمره تهذیب اخلاق، رسیدن به خیر و سعادت ابدیه است.و باید دانست که سعادت مطلق حاصل نمى شود، مگر اینکه صفحه نفس در جمیع اوقات از همه اخلاق ذمیمه «معرا» ، و به تمام اوصاف حسنه «محلى » باشد.
و اصلاح بعضى صفات یا در بعضى اوقات، اگر چه خالى از ثمر نیست، و لیکن موجب سعادت ابدیه نمى شود.همچنان که صحت بدن و نظام مملکت نیست مگر به دفع جمیع امراض، و اصلاح جمیع طوایف و اشخاص در تمام اوقات.

سعید مطلق کیست

پس، «سعید مطلق » کسى است که: اصلاح جمیع صفات و افعال خود را بر وجهى نموده باشد که ثابت و پایدار بوده باشد از تغییر احوال، و در آنها خللى راه نیابد، و از تبدل ازمان متغیر نشود، و از شعله هاى مصائب و بلایا برقى به خرمن صبرش نرسد، و از سیلاب محنتها و «رزایا» رخنه در بنیان شکر گزاریش نشود.و خار و خس شبهات را به دامن اعتقادش دسترس نباشد.بد کردن مردمان با او، را از احسان و نیکوکارى باز ندارد.و دشمنى نمودن دیگران با او در دوستى او خلل نرساند.
و بالجمله در پایدارى و ثبوت اخلاق، و قوت نفس، و بزرگى ذات، و حسن صفات، به مرتبه اى رسد که اگر آنچه به ایوب پیغمبر رسید به او رسد تغیر در احوالش حاصل نگردد.و اگر بلاهاى «برناس » حکیم بر او نازل شود تبدل در اعمالش نشود. بلکه کسى که گوى سعادت در ربود و او را سعادت واقعى نصیب گردید، چون فى الحقیقه داخل خیل مجردات مى شود، از عالم جسمانیات بالاتر مى رود، و دست تصرف «افلاک » به دامن او نرسد، و گرد تاثیرات ثوابت و سیار بر چهره او ننشیند.نه سعد فلک در او تاثیر کند و نه نحسش، و نه قمرش را با او کارى باشد و نه شمسش را.

«
اهل التسبیح و التقدیس لا یبالون بالتربیع و التسدیس و الانسان بعد علو النفس لا یعتنى بالسعد و النحس ».

«
اهل ذکر پروردگار را، از «تربیع و تسدیس » کواکب چه باک است، و ارباب نفوس قویه را از سعد و نحس فلک چه بیم » .

آرى دست «کیوان » فلک از «کنگره » ایوان رفعتشان دور، و چراغ خورشید در کنج خلوتشان تار و بى نور، و مشترى خود را شناسد، و «بهرام » مرد میدان خود را داند، و ساز و نواى زهره در محفل انسشان بى ساز و نوا، و دف و بربطش در بزم عیششان خالى از صدا.قلم عطارد چون به نام نامیشان رسد سر اندازد، و ماه نو چون به جمالشان نگرد خود را از نظر اندازد.بلکه بسا باشد که انسان در قوت نفس و تجرد به مرتبه اى رسد که تصرف در افلاک، بلکه در جمیع مواد کائنات نماید، چنانکه واقعه شق القمر از سید انبیاء و قصه رد شمس از سرور اوصیاء بر آن شهادت مى دهد.